1 عشق تو بلند و صبر من پست چرا روی تو نکو و خوی تو کست چرا
2 می خواره منم دو چشم تو مست چرا پیش تو لبم بوس تو بر دست چرا
1 در حبس مرنج با چنین آهنها صالح بیتو چگونه باشم تنها
2 گه خون گریم به مرگ تو دامنها گه پاره کنم ز درد پیراهنها
1 می دانستم چو روز روشن صنما کاخر بروی تو از بر من صنما
2 زیرا چو کنی قصد به رفتن صنما نتوان بستن تو را به آهن صنما
1 قبله ست به دوستی ندای تو مرا جانست به راستی هوای تو مرا
2 امروز چو کس نیست به جای تو مرا در جمله چه بهتر از رضای تو مرا
1 از مهر نکرد سایه کوی تو مرا یا آب وفا نداد جوی تو مرا
2 چندان به عذاب داشت خوی تو مرا تا کرد چنین جدا ز خوی تو مرا
1 چون بار فلک بست به افسون ما را وز خانه خود کشید بیرون ما را
2 از بس که بلا نمود گردون ما را چون شیر دهانیست پر از خون ما را
1 بر آب روان بخت روانت ملکا قادر شده چو بخت جوانت ملکا
2 ملکست شکفته بوستانت ملکا جان ملکان فدای جانت ملکا
1 کس نتواند ز بد رهانید مرا زیرا ثقت الملک برانید مرا
2 از رنج عدو باز رهانید مرا وز خاک بر آسمان رسانید مرا
3 ای دوست به امید خیالت هر شب این دیده گرینده نخسبد ز طرب
4 در خواب همت ببیند ای نوشین لب بی روزی تر ز من که باشد یارب
1 دانی تو که با بند گرانم یارب دانی که ضعیف و ناتوانم یارب
2 شد در غم لوهور روانم یارب یارب که در آرزوی آنم یارب
1 دل در هوس تو بسته بودم همه شب وز انده تو نرسته بودم همه شب
2 از هجر تو دلشکسته بودم همه شب سر بر زانو نشسته بودم همه شب