1 آنکو دارد چو سیم و شر لب و تن آمیخت همی چو شیر و شکر با من
2 ناگه برمید و درچد از من دامن بگریخت ز من چنانکه آب از روغن
1 هرگه که به پیراهن تو درنگرم از رشک و حسد پیرهن خود بدرم
2 از جامه بهرمان تو رشک برم کو بربر تست و بر برت نیست برم
1 ای یار چو صبر هیچ یاری مشناس با فایده تر ز رفق کاری مشناس
2 دلجوی تر از شکر شکاری مشناس بهتر ز سخن تو یادگاری مشناس
1 آنان که سر نشاط عالم دارند پیوسته بنای طبع خرم دارند
2 ای نای ز تو همه جهان غم دارند تو آن نایی کز پی ماتم دارند
1 چندان داری ز حسن و خوبی مایه کز حور بهشت برتری صد پایه
2 پیرایه چرا بنددت ای مه دایه نورست مه دو هفته را پیرایه
1 ای کرده مرا به عشق گمراه تمام بر نایدم از ضعف همی آه تمام
2 ای سرو گل اندام من ای ماه تمام پیرم کردی نگشته یک ماه تمام
1 آنکو گوید هست قضا تیشه من یک شاخ نتابد زدن از بیشه من
2 اندیشه شده ست از جهان پیشه من کس را نبود طاقت اندیشه من
1 دیده همه شب ز خواب خوش بردوزم بر تن گریم چو شمع و از دل سوزم
2 از آرزوی خیال جان افروزم در آرزوی خواب شبی تا روزم
1 ای آنکه مرا قبله وثاق تو بسست محراب من ابروی به طاق تو بسست
2 سرمایه عمرم اتفاق تو بسست در حبس مرا رنج فراق تو بسست
1 آرام ز خویشتن جدا خواهم کرد جان از قبل تو در فنا خواهم کرد
2 تو پنداری تو را رها خواهم کرد تا جان دارم تو را وفا خواهم کرد