1 رویی که چو او چرخ فلک ننگارد قدی که چو او زمانه بیرون نارد
2 با این همه داد سخت اندک دارد خوی گردد اگر چشم برین بگذارد
1 در عشق تو جانم انده ناب خورد وز دیده من فراق تو خواب خورد
2 چون ز آتش هجر تو دلم تاب خورد غمهات چنان خورد که یک آب خورد
1 شاها ملکا همه ثناگوی تواند خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند
2 یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند باز آی که در آرزوی روی تواند
1 هر چند گنهکار است آخر علوی است فرزند پیمبر است و از آل علی است
2 زنهار شها که بیش از این مازارش زیرا که به روز حشر خصمانش قوی است
1 مفروق دو دیده ای و مقرون دلی دل هر چه بیندیشد مضمون دلی
2 تا ظن نبری که هیچ بیرون دلی در خون دلم مشو که در خون دلی
1 تفت این دل گرم از دم سردم همه شب شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب
2 صد شربت درد بیش خوردم همه شب ایزد داند که من چه کردم همه شب
3 مهمان من آمد آن بت و کرد طرب شوخی که در او همی بماندم به عجب
4 چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب از نظاره دو چشم و از خنده دو لب
1 ای شاه شبانگاه تو شبگیر شود تدبیر تو همگوشه تقدیر شود
2 پیش تو جهان ملک جهانگیر شود ایران ملک تو پیش تو پیر شود
1 اندک اثر آبله بر دو رخ یار گویی که به سوزنیست گل کرده نگار
2 یا همچو نم سحر در ایام بهار خردک خردک چکیده بر گل هموار
1 من دوش که از هجر تو در تاب شدم جان تو که گر چو شمع در خواب شدم
2 از دیده و دل در آتش و آب شدم بر جام چو بر آینه سیماب شدم
1 تا روزه حرام کرد بر لب می ناب دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب
2 از آب دو دیده من ار هست ثواب بگشای اگر روزه گشایند به آب