1 با من چو زمانه تیر در شست گرفت از بالا بخت من ره پست گرفت
2 از غفلت چون فلک مرا مست گرفت جای ملک الموت مرا دست گرفت
1 می دانستم چو روز روشن صنما کاخر بروی تو از بر من صنما
2 زیرا چو کنی قصد به رفتن صنما نتوان بستن تو را به آهن صنما
1 ای سرو سپاه خسرو ای ماه حشم یک جرعه اگر از می وصلت بچشم
2 از خط تو چون قلم همی سرنکشم بر آتش تیمار تو چون عود خوشم
1 در عشق تو همچو ابر می گریم زار وز درد چو برگ زرد دارم رخسار
2 از زردی روی و گریه ای طرفه نگار در روی خزان دارم و در دیده بهار
1 ز آن سوزد چشم تو و زآن ریزد آب کاندر ابرو بخفته بد مست خراب
2 ابروی تو محراب بسوزد به عذاب هر مست که او بخسبد اندر محراب
1 باز این تن مستمند زندانی شد رنج آمد و آن یار و تن آسانی شد
2 فرجام تو ای بخت پشیمانی شد کی دانستم که تو چنین دانی شد
1 وصف لب رنگین تو از دل جویم در آرزوی زلف تو سنبل بویم
2 تا پر خون شد ز دیده چون گل رویم وصف تو همه روز به بلبل گویم
1 دانم که ز چرخ بخش بیرون نکنم پس شاید اگر ز رنج دل خون نکنم
2 در خوش دارم طمع دگرگون نکنم چون صبر ضرورتست پس چون نکنم
1 ای مهر تو چون چهار طبع اندر خور وز پنج نماز شکر تو واجب تر
2 ای دشمن تو بمانده اندر ششدر زیر قدمت باد سر هفت اختر
1 آنم که اگر به خلد جایی سازم حورالعین را کشید باید نازم
2 رضوان سبک ار پیش نیاید بازم بر تابم روی و سوی دوزخ تازم