1 گر بند کند رای بلند تو مرا در جمله پسنده است پسند تو مرا
2 تهذیب تمام کرد پند تو مرا تاج سر فخر گشت بند تو مرا
1 گوشم ز تو نشنود بتا جز همه سرد دل بهره نیافت از تو جز محنت و درد
2 با این همه اندوه نمی باید خورد چو خورد و چه پوشید کجا رفت و چه کرد
1 در دولت شاه چون قوی شد رایم گفتم که رکاب را ز زر فرمایم
2 زر گفت مرا که من تو را کی شایم آمد آهن گرفت هر دو پایم
1 صالح تن من ز عشق دامن بفشاند تا مرگ قضای خویشتن بر تو براند
2 دل تخته درد و ناامیدی برخواند شادی و غمم تو بودی و هر دو نماند
1 شب زار به جای بستر آتش ریزم چون خاکستر به روز از آتش خیزم
2 هر گه که کند عشق تو آتش تیزم از درد چو شمع بر سر آتش بیزم
1 تا نسبت کرد اخوت شعر به من می فخر کند ابوت شعر به من
2 بفزود چو کوه قوت شعر به من شد ختم دگر نبوت شعر به من
1 این طالع من یارب و این اختر چیست کاین دل ز بلای دهر همواره غمیست
2 من زو نرهم یقینم و غمگین کیست آن کس که بر این طالع من خواهد زیست
1 تا دیده ام آن روی چو خورشید انور در آبم از این دو دیده چون نیلوفر
2 برداشته از آب چو نیلوفر سر بر دیدن تو گشاده این دیده تر
1 بورشد رشید کز فلک ماه آورد جان اعدا ز گناه در چاه آورد
2 آورد برای هر کسی راه آورد از بهر ملک ملک ملکشاه آورد
1 آن کوه گذار آهوی دشت نورد اندر تگ گرم شد به تگ بهر تو سرد
2 تیری که همیشه جگر شیران خورد آلوده به آهویی چرا باید کرد