پیوست فلک با من از مسعود سعد سلمان رباعی 169
1. پیوست فلک با من پیکار دگر
از یک غارم کشید در غار دگر
...
1. پیوست فلک با من پیکار دگر
از یک غارم کشید در غار دگر
...
1. این ابر چراست روز وشب چشم تو تر
وی فاخته زار چند نالی به سحر
...
1. اکنون که شدی به بتکده عاشق زار
پیش آر صلیب و زود بربند زنار
...
1. مشکین کله تو گر شبست ای دلدار
خورشید در او چرا گرفته ست قرار
...
1. نا رفته هنوز بوی شیرت ز شکر
خط را که به سوی عارضت داد گذر
...
1. تا دیده ام آن روی چو خورشید انور
در آبم از این دو دیده چون نیلوفر
...
1. اندیشه مکن به کارها در بسیار
کاندیشه بسیار بپیچاند کار
...
1. ای مهر تو چون چهار طبع اندر خور
وز پنج نماز شکر تو واجب تر
...
1. اندک اثر آبله بر دو رخ یار
گویی که به سوزنیست گل کرده نگار
...
1. در زندان تا کرد مرا گردون پیر
آن موی چو شیر گشت و آن رخ چو زریر
...
1. سلطان ملک ای عزیز فرزند پدر
ای شاه پدر شیر کمربند پدر
...
1. چون پیرهنت گرفته ام تنگ به بر
بر نارم همچو دامن از پای تو سر
...