1 سوگند به آفتاب یعنی رویت و آنگاه به مشک ناب یعنی مویت
2 خواهم که ز دیده هر شبی آب زنم مأوای دل خراب یعنی کویت
1 تیر بستم تو را دلم ترکش باد صد سال بقای آن رخ مهوش باد
2 در خاک در تو مردخوش خوش دل من یا رب که … که خاکش خوش باد
1 آن روز که مرکب فلک زین کردند آرایش مشتری و پروین کردند
2 این بود نصیب ما زدیوان قضا ما را چه گنه قسمت ما این کردند
1 در دهر مرا جز تو دلافروز مباد بر لعل لبت زمانه فیروز مباد
2 و آن شب که مرا تو در کناری یا رب تا صبح قیامت نشود روز مباد
1 بی یاد تو در تنم نفس پیکان باد دل زنده باندهت چو تن بیجان باد
2 گر در تن من بهیج نوعی شادیست الا به غمت پوست برو زندان باد
1 گر ملک تو مصر و روم و چین خواهد بود آفاق تو را زین نگین خواهد بود
2 خوش باش که عاقبت نصیب من و تو ده گز کفن و سه گز زمین خواهد بود
1 ای باد که جان فدای پیغام تو باد گر برگذری به کوی آن حورنژاد
2 گو در سر راه مهستی را دیدم کز آرزوی تو جان شیرین میداد
1 چشمم چو بر آن عارض گلگون افتاد دل نیز ز ره دیده بیرون افتاد
2 این گفت منم عاشق و آن گفت منم فیالجمله میان چشم و دل خون افتاد
1 کردی به سخن پریرم از هجر آزاد بر وعدهٔ بوسه دی دلم کردی شاد
2 گر ز آنچه پریر گفتهای ناری یاد باری سخنان دینه بر یادت باد
1 ز اندیشهٔ این دلم به خون میگردد کاخر کار من و تو چون میگردد
2 تا چند به من لطف تو میگردد کم تا کی به تو مهر من فزون میگردد