ای حسن ترا دیده ما گشته به دیدار از شمس مغربی غزل 96
1. ای حسن ترا دیده ما گشته به دیدار
گر دیده نباشد که کند حسن تو اظهار
...
1. ای حسن ترا دیده ما گشته به دیدار
گر دیده نباشد که کند حسن تو اظهار
...
1. میفرستد هر زمانی دوست پیغامی دگر
میرسد دل را ازو هر لحظه الهامی دگر
...
1. اندر آمد زور خلوت ما یار سحر
گفت کسی را مکن از آمدنم خبر
...
1. ای آخر هر اول و ای اول هر آخر
ای ظاهر هر باطن و وی باطن هر ظاهر
...
1. نخست دیده طلب کن پس آنگهی دیدار
از آنکه یار کند جلوه بر الولابصار
...
1. نیست پنهان حق ز چشم مردمان و حق شناس
گرچه هر ساعت نماید خویش را در هر لباس
...
1. میکند بر دل تجلی مهر رویش هر نفس
تا که گردد نور ماه دل ز مهرش مقتبس
...
1. طریق مدرسه و رسم خانقاه مپرس
ز راه رسم گذر کن طریق و راه مپرس
...
1. دلا گر دیده ای داری بیا بگشا بدیدارش
ز رخسار پریرویان ببین خوبی ز رخسارش
...
1. دل من آیینه تست مصفا دارش
از پی عکس رخ خویش مهیّا دارش
...
1. مرا ز من بستان دلبرا بجذبه خویش
که نیست هیچ حجابی چو من مرا در پیش
...
1. او چون فکند خویش تو خود را میفکنش
از خود شکسته است ازین بیش مشکنش
...