دیده وام گشته از تو برویت از شمس مغربی غزل 132
1. دیده وام گشته از تو برویت نگرم
زانکه شایسته دیدار تو نبود نظرم
...
1. دیده وام گشته از تو برویت نگرم
زانکه شایسته دیدار تو نبود نظرم
...
1. صنما هر نفسی در گذرت میبینم
بر دل و دیده و جان جلوهگرت میبینم
...
1. گه چو چنگم و گاه چو نی بنوازم
گه بهر ساز که سازی تو مرا میسازم
...
1. دلبری دارم که در فرمان او باشد دلم
همچو گوئی در خم چوگان او باشد دلم
...
1. ای روی تو در حجاب کَونین
بردار ز رخ نقاب کَونین
...
1. ای نهان در ذات پاکت ذات کَون
وی عیان نور تو در مرآت کَون
...
1. ار رخت پنهان بنور خویشتن
روت مخفی در ظهور خویشتن
...
1. خود پرستی پیشه دارد روز و شب
هست خود را که ضم گاهی ثمن
...
1. ز چشم من توئی در جمال خود نگران
چرا جمال تو از خویشتن شود پنهان
...
1. کو جذبه که آن بستاند مرا از من
کو جرعه که تا گردم فارغ از من
...
1. دلی دارم که باشد جای جانان
مدام از دل بود ماوای جانان
...
1. گنج های بینهایت یافتم در کنج دل
کنج جانرا بین که چون شد کان گنج بیکران
...