درآمد در دل آن سلطان از امیرخسرو دهلوی غزل 12
1. درآمد در دل آن سلطان دلها
دل من زنده شد زان جان دلها
1. درآمد در دل آن سلطان دلها
دل من زنده شد زان جان دلها
1. زهی وصف لبت ذکر زبانها
دهانت در سخن اکسیر جانها
1. بهر شکار آمد برون کژ کرده ابر و ناز را
صانع خدایی کاین کمان داد آن شکار انداز را
1. جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا
هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا
1. بشکفت گلها در چمن، ای گلستان من بیا
سرو ایستاده منتظر، سرو روان من
1. وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را
1. شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را
خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را
1. گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
1. تا نظر سوی دو چشم تست یاران ترا
کی بود پیکاری آن مردم شکاران ترا
1. این چه روزست اینکه یار از در درآمد مر مرا
وه چه کار است اینکه از جانان برآمد مر مرا
1. گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
1. در خم گیسوی کافر کیش داری تارها
بهر گمره کردن پاکانست این زنارها