ای غنچه را بر بسته از امیرخسرو دهلوی غزل 1977
1. ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دهان چون تویی
چون لاله خون کرده دلم سرو روان چون تویی
...
1. ای غنچه را بر بسته لب، شکل و دهان چون تویی
چون لاله خون کرده دلم سرو روان چون تویی
...
1. شاه حسنی وز متاع نیکویی داری فراغی
زیبدت گر می کنی بر حال مسکینان دماغی
...
1. نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی
اینک اینک که سراپای گل و آتش وی
...
1. ای معدن ناز، ناز تا کی؟
بر من در تو فراز تا کی؟
...
1. ای که به غمزه می کنی قصد شکار دیگری
غیر هلاک ما مکن میل به کار دیگری
...
1. باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر است
زلف مشکین ترا باد صبا جلوه گر است
...
1. فتح می آید در دهلیز دولت باز کن
بارگاه فخر خود با آسمان همراز کن
...
1. ای به هر موی شده بسته زلف دل من
وی به هر کوی شده در طلبت منزل من
...
1. گر حقیقت نشدت واقعه جانی من
زلف را پرس که از کیست پریشانی من
...
1. ترک من ای من غلام روی تو
جمله شاهان جهان هندوی تو
...
1. مطربا سوی چمن وقت گل آهنگ تو کو
صوت تو، نغمه تو، بربط تو، چنگ تو کو
...
1. سوی تو دیدم ریختی خون دلم را بی گنه
از چشم خود می بینم این ای روی چشم من سیه
...