1 حافظ نیکخوان نیک نویس هرکه حق گویدت شنو سخنش
2 چنگ را بیش بر کنار مزن بسر خود که بر زمین نزنش
1 کسی کز عشق دولتمند گردد بیفزاید هزاران اعتبارش
2 نه بینی کو تعتش بلبل مست یکی مرغیست و میخوانی هزارش
1 دوش گفتم خلیل اچکو را تا کی این لهو و چند عیش و نشاط
2 گفت شیخا برو تو خود را باش کل شاه برجلها استنباط
1 ای پاره ز چنگت به تن صوفی دلق درشان تو آیت یزید فی الحق
2 چنگت به سپاه طوقتمش می ماند کاشکستن او شد سبب راحت خلق
1 بسمع شیخ محمد ایا صبا برسان که باد پیرهن صبر ما زدست تو چاک
2 درین جهان که بود رنج و راحتش گذران نه دوستی است که باشی تو شاد و ما غمناک
3 کسی که او پی دنیا زدست داد دلی فروخت دامن دنیا بکمترین خاشاک
4 گذشت مدت شش ماه و قرب سالی شد که تحفه ای فرستادم از عقیده پاک
1 دی عزیزی بعلاالدین گفت که ازین نکته شدستم غمناک
2 کانگه حافظ نبود خاک خورد همه اعضاش چو افتد به مغاک
3 بنده هم یاد بگیرد قرآن تا که در خاک نپوسد تن پاک
4 گفتم ای بنده مقبل تو مترس هرگز انگشت نپوسد در خاک
1 مطبخ بی برگ مرا در سفر نیست بحق نمک اوماج خشک
2 همچو ستونی که بود خیمه را میگذرانیم بکوماج خشک
1 ای حافظ عندلیب آهنگ آهنگ تو رفته نیم فرسنگ
2 گر زهره بر آسمان زند عود سهلست تو بر زمین بزن چنگ
1 حاجی احمد گله میکرد که در خانه مرا نیست برگ و شده ام راضی ازین غصه به مرگ
2 گفتم ای کله کدو فهم نشد اینقدرت که زمستان نبود هیچ کدو خانه به برگ
1 ای زه نم کلک شکر بار تو تازه و تر باغ سخن را نهال
2 تا شده روشن ز تو آب سخن سرد شده بر دا مردم زلال
3 دیده خط شعر و تو گشته سرخ جدول دیوان من انفعال
4 گر بهدادیان موظف ز فقر می نرسد دست تو چون پارسا