شاه را از فضل و رحمت پادشاه از کمال خجندی مقطع 73
1. شاه را از فضل و رحمت پادشاه ذوالجلال
هم جمال ملک بخشیدست و ملک جمال
1. شاه را از فضل و رحمت پادشاه ذوالجلال
هم جمال ملک بخشیدست و ملک جمال
1. موریئی کان علا دین سازد
گر کشد رود باشد امر محال
1. جوانی گفت با محبوب خوشگوی
که چون بینی هوا خواه تو یارم
1. جیم آقا گفت بهر قبر میر
حافظی باید که ما سرنا چی ایم
1. حاجی کل از بر ما گر چه سوی قبله رفت
نیست ازو حاشا و کلا عازم بیت الحرام
1. کرد حکیمی ز نظامی سوال
کای بسر گنج معانی مقیم
1. کمال اشعار اقرانت ز اعجاز
گرفتم سر بسر وحی است و الهام
1. ما بتدریج در مقام سلوک
خیمه در پهلوی ملک زده ایم
1. ما ز تشریف میر عبدالله
نیک اسوده و قوی شادیم
1. نشسته بر دم حمام دیدم آن مه را
به گلرخان دگر گفتمش ز بعد سلام
1. با اکبر مسگر به دکان گفتم من
زانگشت سیه شد به تنت پیراهن
1. بود وقتی کمال اسماعیل
شرف روزگار اهل سخن