1 کردم از سید راگوی سوالی که ترا هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر
2 گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن که من از دست تو فردا بروم جای دگر
1 کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر کیسه برانند درین رهگذر
2 کیسه تهی باش و بیاسا کمال هر که تهی کیسه تر آسوده تر
1 گفتم از مصر معانی بفرستم بتو باز سخن چند که آید به دهانت چو شکر
2 باز ترسیدم ازین نکته که گویی چو همام شکر از مصر به تبریز میارید دگر
1 هفت بیت آمد غزلهای کمال پنج گنج از لطف آن عشر عشیر
2 هفت بیتیهای یاران نیز هست هر یک پاک و روان و دلپذیر
3 لیک از هر هفتشان حک کردنی است چار بیت از اول و سه از اخیر
1 با فقاعی گفتم از روی مزاح بد معامل نیستم من ای خسیس
2 وجه شربتها که دادی نسیه ام گر فراموشت شود بر یخ نویس
1 به نی گفت در خانقه صوفیی که دارند جمعی به بانگ هوس
2 نی انگشت بر دیده بنهاد و گفت کمتر بسته ام دل به قبول نفس
1 پهلوان فقاعی ار ناگاه زیر یخ رفت و داد جان و نفیس
2 پسرش را بگو بگور پدرش برد الله مضجعه بنویس
1 از کتابت مشو جلال ملول قلم کاهلی به خط درکش
2 سخن خال شود نویس که هست سخن خال و خط نوشتن خوش
1 بهر بریان امیر زاده ما گوسفندی خرید و فربه و خوش
2 زود با ورجیان مطبخ وی گو سپند افکنند در آتش
1 جستم از یاری نشان آن پسر کاب حیوانست جویای لبش
2 گفت بیگناهان بجیحونش طلب کان زمان باشد خلاص از مکتبش
3 هر نماز دیگری آیم برون جانب جیحون و جویم لب لبش