1 دی بمن شیرین لبی گفت این لغت گر بمن نا اهل و دانا گویمت
2 چیست قبل دانی و حتی اقول گفتمش بوسی بده تا گویمت
1 از کتابت مشو جلال ملول قلم کاهلی به خط درکش
2 سخن خال شود نویس که هست سخن خال و خط نوشتن خوش
1 پهلوان فقاعی ار ناگاه زیر یخ رفت و داد جان و نفیس
2 پسرش را بگو بگور پدرش برد الله مضجعه بنویس
1 ما بتدریج در مقام سلوک خیمه در پهلوی ملک زده ایم
2 بر سر خوان آرزو همه شب شکم آز را نمک زده ایم
3 بر فلک میزنیم ناوک آه تا بدانی که ما فلک زده ایم
1 ای زه نم کلک شکر بار تو تازه و تر باغ سخن را نهال
2 تا شده روشن ز تو آب سخن سرد شده بر دا مردم زلال
3 دیده خط شعر و تو گشته سرخ جدول دیوان من انفعال
4 گر بهدادیان موظف ز فقر می نرسد دست تو چون پارسا
1 دهقان فضل عالم بردان هلال دین آنی که جنه است چو خمی پرزگندم است
2 پردانی تو ساخت تنت را چوخم بزرگ تن پروران برند گمان کز تنعم است
3 چون تو فقیه خشکی و مسکر نمیخوری دستار تو همیشه چرا بر سر خم است
1 پنج بیت قطعه ات کز گنج آمد فزون من چه گویم چون نظامی را جوابش حد نبود
2 تو سخن کردی روانه نزد من من بنده آن گر چه فکر نیک بود آن از تو این هم بد نبود
3 در جواب شعر چون آب روانت بیت ما خانه زین بود و ما را زین روانتر خود نبود
1 دعای من این است در هر نمازی به خلوت که یا ملجایی یا ملاذی
2 نگه دار اصحاب ذوق و طرب را ز چنگ ملاطی و شعر معاذی
1 ای آنکه دفتر ما دیدی پر از حواشی دانم که با دل خود گفتی چهاست اینها
2 بسیار دیده باشی خاشاک بر لب بحر از بحر شعر ما هم خاشاکهاست اینها
1 کردم از سید راگوی سوالی که ترا هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر
2 گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن که من از دست تو فردا بروم جای دگر