پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا از کمال خجندی مقطع 85
1. پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا
نعره ها باید به وقت نقش بنمودن زدن
1. پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا
نعره ها باید به وقت نقش بنمودن زدن
1. گله کردی که زرنجور نکردی پرسش
تو ببرس از من بیدل که بروزان و شبان
1. این خیمه سرداق کمال است
نقصان ز طناب او گسسته
1. جواب گفته های ما به تبریز
که می گویند گاه و بیگاه
1. حسام کچل را یکی پیر راه
کلاهی به بخشید و گفت آه آه
1. نکهت پیراهنت آمد بمن
یافتم جان نوی از رایحه
1. آن خوش پسر که بردند در مکتب نظامش
مشتاق اوست از جان دارد ورا گرامی
1. ای طالب معانی در شاعری ز هر در
در حجره معاذی چون آیی و نشینی
1. براه گرم بغداد این سلمان
در آن حالت که از جان می بریدی
1. دعای من این است در هر نمازی
به خلوت که یا ملجایی یا ملاذی
1. بسمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
1. چو دیوان کمال افتد بدستت
نویس از شعر او چندانکه خواهی