1 به مجمعی که دف از قول خویش میزند لاف جواب دادنی اش در نفس به بانگ بلند
2 که در برابر من ای فراغ چنبر پوش ز لطف لاف زنی تن زن و به طلبه مخند
1 با اکبر مسگر به دکان گفتم من زانگشت سیه شد به تنت پیراهن
2 گفتا که ز عشق روی احمد سوخت بر آتش دل پیرهن پاره من
1 وقت است که استان زمان زرگر منی مانند زر از بوته بما صاف نماید
2 کان نیک نباشد که ز صندوق ضمیرم زر دزدد و با من چو ترازو نگراید
3 شک نیست که اقبال درآید ز در من گر رای مبارک بصفا روی نماید
1 چون علاالدین ما بوقوت سماع در فغان و خروش میآید
2 گوییا از حرارت انگشت دیگ طوسی بجوش می آید
1 خواستم از صاحب مطبخ حساب بره کان کشت و سه پایه را برد
2 گفت بر رسم فداکان سود تست حشو آن همسایه بی مایه برد
3 پیه و کرده حاجی سقا گرفت شیردانرا گنده پیر دایه برد
4 گفتمش دلرا کجا بردی که نیست گفت دلرا دختر همسایه برد
1 ز بنده خسرو فخار اجازتی می خواست که در غزل ببرم نام آن دلارا را
2 رقیب گفت زنم مشت و بشکنم زنخش مزن بجان تو گفتم چنین زنخها را
1 محبت تو اماما فریضه چون روزه است اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
2 کمال گو بتراویح بعد فرض عشا من از روی تو نه پیچم که مستحب منی
1 دوش مهمان لب جانان شدم عذر گفت و منتم بر جان نهاد
2 کامشبم چیزی چنان در خورد نیست تا توان پیش چنین مهمان نهاد
3 گفتم آن نقل دهان بس نیست گفت هیچ پیش مهمان نتوان نهاد
1 ای حافظ عندلیب آهنگ آهنگ تو رفته نیم فرسنگ
2 گر زهره بر آسمان زند عود سهلست تو بر زمین بزن چنگ
1 معایبی که در اشعار خواجه عصار است نوشته آن همگی در درون دیوانهاست
2 جداولی که بسرخی کشید در دیوان نه جدول است به معنی که خون دیوانهاست