1 آواز حزین سوزنی را مشنو که کنند عیب بسیار
2 خشک است همین و نیز باریک چون سوزن خار های دیوار
1 دو کمالند در جهان مشهور یکی از اصفهان یکی ز خجند
2 این یکی در غزل قدیم المثل و آن دگر در قصیده بیمانند
3 فی المثل در میان این دو کمال نیست فرقی مگر بمویی چند
1 دوش مهمان لب جانان شدم عذر گفت و منتم بر جان نهاد
2 کامشبم چیزی چنان در خورد نیست تا توان پیش چنین مهمان نهاد
3 گفتم آن نقل دهان بس نیست گفت هیچ پیش مهمان نتوان نهاد
1 ز شعر خویش جز وی و کلاهی که هریک به قالبی و بی بهایند
2 بدان حضرت فرستادم به تحفه اگر چه صدر عالی را نشاید
3 امیدم هست کز لطف تو هر دم چو یابند التفاتی بر سر آیند
1 ز ضعف و صحت تن یار صرف خواندن از من سوال کرد ز لفظی که آن فصیح بود
2 نظر بجانب قدش فکندم و گفتم الف مقابل عین است چون صحیح بود
1 قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب عفو فرما ز دعاگو که قلم دیر کشید
2 ورنه آن گفته چون آب روان بود چنان که ببوسید خاک قدمت خواست دوید
3 تو روانی سخن بین که ز دروازه شهر تا در خلوت خاص تو بسه ماه رسید
1 طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن قسمت تست اگر بد سازد
2 بنده در هر غزلی کرد ادا قول کمال تا بتصنیف ترا معتقد خود سازد
1 طبع تو کمال کیمیایی است کز وی سخن تو همچو زر شد
2 دیوان تو دی یکی همی خواند دیدم که دهانش پر شکر شد
1 باغی است پر از گل معانی دیوان کمال تازه اش دار
2 شعر دگران چو خار اشتر پیرامن او بجای دیوار
3 تا سنبل و نرگسش نچینند دزدان گل ریاض اشعار
1 صوفیی علم لغت میکرد بحث جز جدل هیچش نبود از علم بهر
2 در لغت گفتا چه باشد موت و سم گفتمش تا چند گویی مرگ و زهر