گفت فرهاد آقا به میر ولی از کمال خجندی مقطع 37
1. گفت فرهاد آقا به میر ولی
که رشیدیه را کنیم آباد
1. گفت فرهاد آقا به میر ولی
که رشیدیه را کنیم آباد
1. مرا هست اکثر غزل هفت بیت
چو گفتار سلمان نرفته زیاد
1. مرا یار از شکارستان مشگین
در آهو بره مشگین فرستاد
1. وقت است که استان زمان زرگر منی
مانند زر از بوته بما صاف نماید
1. آواز حزین سوزنی را
مشنو که کنند عیب بسیار
1. دو کمالند در جهان مشهور
یکی از اصفهان یکی ز خجند
1. دوش مهمان لب جانان شدم
عذر گفت و منتم بر جان نهاد
1. ز شعر خویش جز وی و کلاهی
که هریک به قالبی و بی بهایند
1. ز ضعف و صحت تن یار صرف خواندن از من
سوال کرد ز لفظی که آن فصیح بود
1. قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب
عفو فرما ز دعاگو که قلم دیر کشید
1. طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن
قسمت تست اگر بد سازد
1. طبع تو کمال کیمیایی است
کز وی سخن تو همچو زر شد