1 مرا یار از شکارستان مشگین در آهو بره مشگین فرستاد
2 چو افتادند دور از لاله و گل بصحرای عدمشان رخت افتاد
3 گر آهو برگان را کرد اجل صید بقای آهوان چشم او باد
1 عمارت چرا میکند چیم آقا درین شهر ویران انده فزای
2 یکی خانه او را مگر بس نبود که دو خانه میسازد اندر سرای
1 مکن خواجه اصلاح شعر کمال قبول از تو و زبنده فرمودن است
2 که پیش من اصلاح شعری چنین بگل بیت معمور اندودن است
1 جوانی گفت با محبوب خوشگوی که چون بینی هوا خواه تو یارم
2 چرا کاغذ نچسبانی به بینی سریش از نیست با کاغذ من آرم
3 بگفت از ضعف پیری و فقیری من مسکین سر بینی ندارم
1 دو کمالند در جهان مشهور یکی از اصفهان یکی ز خجند
2 این یکی در غزل قدیم المثل و آن دگر در قصیده بیمانند
3 فی المثل در میان این دو کمال نیست فرقی مگر بمویی چند
1 بهر بریان امیر زاده ما گوسفندی خرید و فربه و خوش
2 زود با ورجیان مطبخ وی گو سپند افکنند در آتش
1 بسمع شیخ محمد ایا صبا برسان که باد پیرهن صبر ما زدست تو چاک
2 درین جهان که بود رنج و راحتش گذران نه دوستی است که باشی تو شاد و ما غمناک
3 کسی که او پی دنیا زدست داد دلی فروخت دامن دنیا بکمترین خاشاک
4 گذشت مدت شش ماه و قرب سالی شد که تحفه ای فرستادم از عقیده پاک
1 پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا نعره ها باید به وقت نقش بنمودن زدن
2 اردشیری تو اگر در مجلسی آرند چنگ مردم مجلس ترا خواهند فرمودن زدن
1 گفت صاحبدلی به من که چراست که تورا شعر هست و دیوان نیست
2 گفتم از بهر آنکه چون دگران سخن من پر و فراوان نیست
3 گفت هر چند گفته تو کم است کمتر از گفته های ایشان نیست
1 جز آه و ناله ندارم به عاشقی هنری مرا زدست هنرهای خویشتن فریاد
2 زاشک سرخ و رخ و زرد چون زیم بیغم که هر یکی بدگر گونه داردم ناشاد