ز ما ای صبا با محمد رسان از کمال خجندی مقطع 13
1. ز ما ای صبا با محمد رسان
خدا را درودی که او را سزاست
1. ز ما ای صبا با محمد رسان
خدا را درودی که او را سزاست
1. سوال کرد یکی از علای دین گلکار
که تو غلام نئی روی تو سیاه چراست
1. سلیهائی کز سهند آمد من و یاران ز کوشک
موج آن بالا و اوج کوشک میدیدیم پست
1. صاحبا شوکت دی ماه بان پایه رسید
که زحل کرسی نه پایه به هیزم بفروخت
1. گفت صاحبدلی به من که چراست
که تورا شعر هست و دیوان نیست
1. مکن خواجه اصلاح شعر کمال
قبول از تو و زبنده فرمودن است
1. معایبی که در اشعار خواجه عصار است
نوشته آن همگی در درون دیوانهاست
1. میزند بنگ صاف مرشد خاف
غافل از ذوق باده غیبی است
1. یکی شعر سلمان زمن بنده خواست
که در دفترم زآن سخن هیچ نیست
1. آن میرکه در سماع سوزی دارد
سگ روی غلام همچو یوزی دارد
1. اگر زهره شنیدی بانگ چنگت
رباب و عود خود را با تو میداد
1. از جناب رفیع داودی
گه سلیمانش آستان بوسید