آثار کمال خجندی

صفحه 52 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن گیرد چراغ دولتم آنشب ز سر افروختن گیرد

2 چو زلفت بایدش عمر دراز و رشته زآن افزون گر این چاک گریبانها رفیقی دوختن گیرد

3 از شادی بر جهم هر دم چو گندم بر سر تا به گر آن خط دانة دلها چو مور اندوختن گیرد

4 بلب بابد مگس بگرفت شیرینی فروشانرا و لبهای تو در عشوه شکر بفروختن گیرد

1 دلبرا چشم خوشت آفت مستان آمد نشنة لعل تو سر چشمه حیوان آمد

2 پرتوی ز آینه روی جهان آرایت مطلع حسن و لطافت مه تابان آمد

3 شمه ای از سر گیسوی عبیر افشانت نافه آهوی چین طرف ریحان آمد

4 تا رسید از سر کوی تو نسیمی به بهشت میر بنده خاک درت روضه رضوان آمد

1 دل مقیم در آن جان جهان می باشد خاطر آنجاست که آن جان جهان می باشد

2 خوش بود دل نگرانی بچنان دلبندی که بدین کس دل او هم نگران می باشد

3 گر شدم عاشق و میخواره مرا عیب مکن پیر من کاین همه در طبع جوان می باشد

4 هر کجا می گذرم عاشق و رندم خوانند عاشق آری همه جانی به نشان می باشد

1 دل که از درد تو پر شد ناله را چون کم کند مرهم و درمان کجا این درد افزون کم کند

2 از خروش کشتگان گر زحمتی باشد ترا غمزه بیمار را فرمای تا خون کم کند

3 آب چشمم کم نشد چندانکه مژگان بر گرفت کس به پرویزن چگونه آب جیحون کم کند

4 با دو صد گنج و گهر گر کردمت قیمت مرنج مشتری نیز از بهاری در مکنون کم کند

1 سر ما را نرسد اینکه به پای تو رسد گر رسد دیده بروی تو برای تو رسد

2 بر دل و جان چو غم و درد نو سازند نصیب جگر سوخته را داغ جفای تو رسد

3 بعد صد ساله جفا با من از بار جدا گر کند عمر وفا بوی وفای تو رسد

4 زاهد از بیم بلا سر به دعا کرد فرو عاشقان روی به بالا که بلای تو رسد

1 سالها دل در هوایت بر سر هر کو دوید از صبا نشنید هوئی از تو و رنگی ندید

2 بر سر هر مویم ار تیغ جفا رائد رقیب یک سر موی من از مهر تو نتواند برید

3 میدهم جان در هوای لعل جانبخشت ولیک با چنین قلبی سیه نتوان چنان گوهر خرید

4 خاک آن باد فرح بخشم که از کویت وزد صید آن مرغ هماپونم که بر بامت پرید

1 دزد دلهاست سر زلف تو زانش بستند می برد بند خود آخره نه چنانش بستند

2 رسن زلف تو پیوند دل و جان بگسسته چه سببه بود که بر رشته جانش بستند

3 خواست بانکهت تو دم زند از شیشه گلاب بردندش همه بر روی و دهانش بستند

4 در چمن پیشگل از لطف تو رمزی می رفت آب شوریدگیی کرد روانش بستند

1 کسی که درد تو خواهد دلش دوا چه کند ز عشق سینه که رنجور شد شفا چه کند

2 اگر نظر نگمارد به عاشق درویش عتابت و کرم خویش پادشا چه کند

3 گرفتم آن سر زلف از سنم ندارد دست شب وصال که افتد بدست ما چه کند

4 را چه جرم که خود می رود دل از دستم دلی که خود رود از دست دلربا چه کند

1 دوش چشمم ز فراق تو به خون تر می‌شد آه من بی مه رویت به فلک بر می‌شد

2 اشک می‌آمد و می‌شست ز پیش نظرم هرچه جز نقش تو در دیده مصور می‌شد

3 مه به کوی تو شب چارده خود بینه می‌گشت چو به آیینه روی تو برابر می‌شد

4 هرکجا زان لب شیرین سخنی می‌گفتند سخن قند نگفتم که مکرر می‌شد

1 سرو دیوانه شدست از هوسی بالایش می رود آب که زنجیر نهد بر پایش

2 داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال آب شد آبنه از شرم رخ زیبایش

3 پیش من قصة عاشق کشی او مکنید ترسم این بشنوم از دل برود غمهایش

4 گر برند از پی سوداش سر من چو قلم بر نراشم سری از نو بکنم سودایش

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی