آثار کمال خجندی

صفحه 50 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 گدای کوی ترا پادشاه میخوانند چو راه یافته بر آن در براه میخوانند

2 کمر به خدمت تو هر که بست شاهانش بقدر مرتبه صاحب کلام می خوانند

3 بر آستان تو درویش بی سر و پا را سرانه ملک و اصحاب جاه میخوانند

4 خیال روی نو هر پارسا که قبله نساخت همه عبادت او را گناه میخوانند

1 دلبر چه زود خط برخ دلستان کشید خطی چنان لطیف بمامی توان کشید

2 نقاش صنع صورت خوب تو مینگاشت چون نقش بست خط نو چست و روان کشید

3 مونی که در سر قلم نقش بند بود نقش دهان ننگ تو گونی بد آن کشید

4 چشمت چه خوش کشید به ابرو کمان حسن بیمار بود طرفه چگونه کمان کشید

1 دوش در خانه ما ماه فرود آمده بود خانه روشن شد و دیدیم همو آمده بود

2 تا به بینیم به طلعت میمون فالش فرعه انداخته بودیم و نکو آمده بود

3 نا تمامی مه آنشب همه را روشن شد که چو آئینه به او روی برو آمده بود

4 با خیال لب و آن عارض نازک در چشم آب دولت همه را باز بجو آمده بود

1 رخت گلبرگ خودرو می‌نماید در او از ناز کی رو می‌نماید

2 ز خوبی‌ها که در تست از هزاران دهانت یک سر مو می‌نماید

3 خیال عارضت در چشم گریان چو آب چشمه در جو می‌نماید

4 رخ خود دید گل در آب و گفتا اگر نکنم غلط او می‌نماید

1 من به درد دل خوشم جان مرا صحت چه سود نوش آنلب در خورست این تشنه را شربت چه سود

2 آروزمند قد و قند ب ر روی ترا سایه طوبی و آب کوثر و جنت چه سود

3 ناز نو سازد مرا به نعمت و ناز جان قسمتی گر نباشد ناز تو از ناز و از نعمت چه سود

4 می کنم درد و بلا را بر دل و جان قسمتی چون مرا این بود از خوان غمت قسمت چه سود

1 چنین که سوز فراقم ز سینه دود برآورد عجب مدار گرم ابر دیده سیل ببارد

2 سیاه پوش از آن گشته است مردم چشمم که هر درنگ جگر گوشه به خاک سپارد

3 وجود خاکی ما را بسوخت آتش هجران گر آب دیده نباشد بکوی دوست که آرد

4 تو آفتاب جهانی روا مدار که چشمم در انتظار تو شب تا سحر ستاره شمارد

1 ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند

2 صد شربت شیرین ز لبت خسته دلانرا تزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

3 گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند

4 زلف تو چه امکان کشیدن که رقیبان سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند

1 غم عشقت دل ما را همیشه شاد میدارد چنین ملک خرابی را به ظلم آباد میدارد

2 مده تعلیم خون ریزی به تاز آن چشم جادو را که خود را اندرین صنعت نوی استاد میدارد

3 مرا از گریه بیحد مترسانید ای باران که گرگی اینچنین باران فراوان باد میدارد

4 ز خیل بندگان خود شمردی سرو بستانرا که خود را چون غلامان فضول آزاد میدارد

1 لب ار اینست و گفتار این شکر باری چه می گوید اگر خورشید رخساره این قمر باری چه می گوید

2 بعد دقت شناسی عقل نتوانست هم بستن وجودی بر میان او کمر باری چه می گوید

3 اگر گل پیش نرگس زد برویش لاق یکرنگی به چشم مست تو آن بی بصر باری چه می گوید

4 گرفتم خود که نشنید آن ستمگر درد پنهانم بزاری شب و آه سحر باری چه می گوید

1 ز غمزه های نو چندانکه ناز میبارد مرا ز هر مژه اشک نیاز می بارد

2 سرشک ماز تو باران نو بهاران است که لحظه ای نستاده است و باز میبارد

3 بریخت پیکر محمود و چشم او در خاک هنوز خون بفراق ایاز می بارد

4 ز دوری به روی تو چشم بیدارم ستاره ها بشبان دراز می بارد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی