آثار کمال خجندی

صفحه 48 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 از سوز جان من آن بیوفا چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

2 کسی که بر نکند سر ز خواب چشمانش ز آه و ناله شبهای ما چه غم دارد

3 میان عیش و طرب پادشاه نعمت و ناز بر آستان ز نیاز گدا چه غم دارد

4 دگر مرا ز بلا دوستان مترسانید و دلی که شد همه درد از بلا چه غم دارد

1 گر دل ز دسته زلف تو افغان کشیده بود عیش مکن به ناله که کژدم گزیده بود

2 هر نیش غم که خورد دل خسته آن همه از غمزه نو دید که در خواب دیده بود

3 عاشق ز چشم شوخ و چشم وفا نداشت بودش طمع بزلف تو آن هم بریده بود

4 بر لب خطت نوشته یاقوت خوانده اند آن خال نقطه از قلم او چکیده بود

1 دل کجا شد خبرش غمزهٔ او می‌داند مست هرجا که کبابست بو می‌داند

2 هر پریشانی و آشوب که جان را ز قاست دل دیوانه از آن سلسله مو می‌داند

3 من از آن سرو که به دیده نشاندم نبرم باغبان قیمت سرو لب جو می‌داند

4 بار گویند چه خواهد به تو داد از لب خویش من چه دانم کرم دوست همو می‌داند

1 مرا ز صحبت باران چه کار بگشاید که کارم از گره زلف یار بگشاید

2 چو طره باز کند برقرار هر روزه از بند غصه دل بیقرار بگشاید

3 حصار عمر چه محکم کنی که غمزة او به یک خدنگ نظر صد حصار بگشاید

4 اگر چه با دهنش کار بوس وابسته است هزار کار چنین زان کنار بگشاید

1 گر تو از پرده به ما رخ بنمانی چه شود ور دری بر من درویش گشانی چه شود

2 بفراموشی ار ای شمع دل افروز شبی از در حجره ما باز در آنی چه شود

3 صبح امید من ار بار دگر از سر مهر حال ما نیره نداری و بر آنی چه شود

4 بر سر کوی وصالت به امید نظری اگر آیم من محزون به گدانی چه شود

1 چه کم شود ز تو ای مه که برمنت گذر افتد که با بروزنم از رویت آفتاب در افتد

2 شبی که بر سر کویت کنیم اشک فشانی نظاره کن که ثریا به منزل قمر افتد

3 دلم حدیث میانت بی شنید و هنوزش نه ممکن است به این نکته دقیق در افتد

4 بدل بگوی که رحمی بکن به حال ضعیفان وگر نه سنگ بدگان آبگینه گر افتد

1 قلم صحیفة شوق ار هزار باره نویسد هزار عذر ز تقصیر بر کناره نویسد

2 فتند ز رقت کاغذ به گریه خامه کاتب به نامه درد نهانم گر آشکار نویسد

3 علاج دل طلبیدم نمود رخ که خط بین کسی نکوتر ازین درد را چه چاره نویسد

4 نخست پیر مغان نام می برد به حریفان تحینی که برندان درد خواره نویسد

1 زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود

2 از سایه پر مگس آزرده شد رخت بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود

3 رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید او خود چو بندگان دگر زر خریده بود

4 یوسف بین و حسن مبین کارد در میان آن تیغ غمزه بود که کفها بریده بود

1 رویت به چنین دیده تماشا نتوان کرد وصل تو بدینه سینه تمنا نتوان کرد

2 تا دیده نخست از نظرت وام نگیرد نظارة آن صورت زیبا نتوان کرد

3 تا همت عالی نشود رهبر خاطر اندیشه آن قامت و بالا نتوان کرد

4 گر نیغ کشد دشمن و گره طعنه زند دوست قطع از تو و سودای تو قطعا نتوان کرد

1 زاهد باریک‌بین لب‌های باریک تو دید خواند اللهم بارک آن دم و بر وی دمید

2 آنکه در خلوت ریاضت‌ها کشیدی سال‌ها شد ز بویت مست و در میخانه‌ها ساغر کشید

3 صوفی ما می‌کند دیوانگی‌ها در سماع آواگر یک عاقلی می‌کرد و زین می می‌چشید

4 پارسا گر بنگرد آن ابروی شوخ از کمین همچو چشمت بیش نتواند به محراب آرمید

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی