آثار کمال خجندی

صفحه 47 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 مرا ز پیش براندی جفا همین باشد نهایت ستم ای بیوفا همین باشد

2 بدانچه شکر نکردم وصال روی ترا گر انتقام نمانی جزا همین باشد

3 نمی کند دل ما جز بور قد نو میل علو همت مشتی گدا همین باشد

4 نمی زنیم نفس جز به باد آن لب لعل نشان ناز کی طبع ما همین باشد

1 گیرم که از تو بر من مسکین جفا رود سلطان توئی کی به تظلم کجا رود

2 سوی تو چون سلام فرستم که باد را پیرامن درت نگذارند تا رود

3 چندان دعای جان تو گونیمه کز ملال می خواسته بر زبان تو دشنام ما رود

4 بفرست سوی گل سحری بوی پیرهن کز رشک آن چو غنچه بزیر قبا رود

1 سرو اگر زآن قدر رفتار به بالاست زیاد سایه گه گه چه عجب کز تو زیادت افتاد

2 سروی و سایه نوه سایه رحمت به زمین سایه رحمت تو از سر ما دور مباد

3 راست گویند هواهاست ز تو در سر سرو که نجنبد به یقین هیچ درختی بی باد

4 راست گویند هواهاست ز تو در سر سرو جس آزاد ز جا سرو و به یک په استاد

1 دل گرمم ز نو بر آتش غم سوخته باد آتش عشق تو دره جان من افروخته باد

2 جان که خو کرده به نشریف جفاهای تو بود چون تو رفتی به بلاهای تو آموخته باد

3 جگر خسته ز پیکان تو گر پاره شود هم از آن کیش به یک تیر دگر دوخته باد

4 چون نظر دوخت به هر نیر نو چشم آن همه تیر یک به یک، در نظر دوخته اندوخته باد

1 خوشا غمی که برویم ز روی او آید که هرچه آید از آن رو مرا نکو آید

2 به شوخی آمدن و ناشکستش دل را گرانترست ز سنگی که بر سبو آید

3 سوار اشک که راند به هر طرف گلگون چو خاک پای تو بیند روان فرو آید

4 صبا گرفته کمند بنفشه دستاویز که شب به حلقه آن زلف مشکبو آید

1 گر دلم در زلف پنهان کرده‌ای پیدا شود مشک غمازست و این دزدی از او رسوا شود

2 ناحق افتادست زلفت در کف هر مدعی چون بدست ما بیفتد حق بدست ما شود

3 ای صبا بر گوی امشب از زبان ما به شمع سوختی پروانه ها را باش تا فردا شود

4 گرم شد بازار حسنه از آتش رخسار تو وقت آن آمد که زلفت بر سر سودا شود

1 حدیث حسن او چون گل به دفتر درنمی‌گنجد از آن عارض به جز خملی در این دفتر نمی‌گنجد

2 نگویند آن دهان و لب ز وصفت آن میان رمزی چو آنجا صحبت تنگست مویی درنمی‌گنجد

3 به آن لب ساقیا گویی برابر داشتی می را که می‌های سبو از ذوق در ساغر نمی‌گنجد

4 سرشک و آه چون دارم درون چشم و دل پنهان که دود این و سیل آن به بحر و بر نمی‌گنجد

1 دل من صحبت دلدار دگر می طلبد خاطرم بار دگر بار دگر می طلبد

2 بار بد مهر غم عاشق مسکین چو نخورد لاجرم مونس و غمخوار دگر می طلبد

3 چه روم پیش طبیبی که چو دردم دانست دمبدم بر دلم آزار دگر می طلبد

4 گر نهد بار جفا بار موافق بر بار گر چه باریست گران بار دگر می طلبد

1 دل چو در زلف تو پیچید روانش بستند خواب در چشم پر آب نگرانش بستند

2 هر کجا بود در آفاق دل شیدانی کارسن زلف تو در گردن جانش بستند

3 نیشکر تا که کند خدمت قند لب تو چون سر از خاک بر آورد میانش بستند

4 خواست سوسن که کند وصف قد سرو سهی پیش بالای بلند تو زبانش بستند

1 ساقی بیار باده که عید صیام شد آن به که بود مانع رندی تمام شد

2 در ده قدح ز اول روزم که بعد ازین حاجت بدان نماند که گویند شام شد

3 امروز هر که خدمت معشوق و می کند بختش کمینه چاکر و دولت غلام شد

4 بس خرقه که بود به دکان میفروش تسبیح و جامه در گرو نقل و جام شد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی