هر گل که ز خاک من بروید از کمال خجندی غزل 550
1. هر گل که ز خاک من بروید
عاشق شود آنکه آن ببوید
...
1. هر گل که ز خاک من بروید
عاشق شود آنکه آن ببوید
...
1. هزار بار فزون ناز او گرم بکشد
برم نیاز که یکبار دیگرم بکشد
...
1. هزار سرو که در حد اعتدال برآید
به قامتت نرسد گر هزار سال برآید
...
1. همه عمر از تو به من بوی وفائی نرسید
دل رنجور ز وصلت بشفائی نرسید
...
1. همه کس را نظری از تو تمنا باشد
این نوع همه از دیده بینا باشد
...
1. هیچ آن دهان شیرین کس را عیان نباشد
تو کوزه نباتی زانت دهان نباشد
...
1. یاد روی تو چو در خاطر ما می گذرد
وقت ما در همه وقتی به صفا می گذرد
...
1. یار اگر چاره گر عاشق بیچاره شود
که ازین در سر خود گیرد و آواره شود
...
1. یارب آن شمع چگل دوش به مهمان که بود
خط او سبزی و لبها نمک خوان که بود
...
1. بار چندان که جفا جست و دل آزاری کرد
عاشق خسته وفاجوئی و دلداری کرد
...
1. بار در زیر لب چو خنده کند
هر که را کشت باز زنده کند
...
1. بار سر میخواهد از من خواهم گردن نهاد
پیش او سر چیست باید دیده روشن نهاد
...