آثار کمال خجندی

صفحه 45 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 عندلیبی می زند بر گل نوانی بشنوید بوی بار آشنا از آشنائی بشنوید

2 از لب لیلی و مجنون نکته دارید گوش از زبان گل و بلبل ماجرانی بشنوید

3 جانب مبخانه مخموران جام عشق را می زند هر خم بزبر لب صلائی بشنوید

4 کوه ها در ناله اند از رفت مسنان طور زین همه شور و شعب باری صدائی بشنوید

1 گرچه سرو چمن از آب روانی دارد نتوان پیش قدته گفت که جانی دارد

2 به لب تشنه نشان می دهد از آب حیات خاک راهی که ز پای تو نشانی دارد

3 عاشق ار قد نو خوانده به گمان سرو بهشت عاشق پاک نظر راست گمانی دارد

4 زان میان نیست نشان و سختی نیست در آن سخن آنجاست کسی را که دهانی دارد

1 گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند دل ز لبهای تو دندان طمع بر نکند

2 آنچنان ساده رخی داری و لغزان که برو گر نشیند مگسی افتد و پایش شکند

3 چون به قانون نظر وصل بتان ممکن نیست بی تو دل صبر ضروری چه کند گر نکند

4 زاهد از گریه گره انداخت مصلی بر آب عاشق روی تو سجاده در آتش فکند

1 ما را شب فراق کجا خواب می‌برد صد خواب را ز گریه ما آب می‌برد

2 داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب زحمت چرا به شربت عناب می‌برد

3 مخمور عشق را به جز آن لب علاج نیست درد سر خماره می ناب می‌برد

4 سر می‌نهد به صدق خم ابروی ترا هر پارسا که سجده به محراب می‌برد

1 دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید شربت خاصی از آن دارالشفا دارد امید

2 هر کسی دارد از آن حضرت تمنای عطا مفلس عشق تو تشریف بلا دارد امید

3 جان و دل تا ذوق آن جور و ستم دریافتند این ستم دارد توقع آن جفا دارد امید

4 کشته شمشیر غم یعنی شهید عشق را زندگی این بس که از تو خونبها دارد امید

1 دوشم ز قبله روی بر آن آستانه بود اشکم ز دیده سوی درت هم روانه بود

2 در سر می صبوحی و در دیدهها خمار جان بی لب تو تشنه جام شبانه بود

3 دل بود و آه و ناله بر آن در کشید باز چون شمع جان سوخته خود در میانه بود

4 از خال و عارض تو فتادم ببند زلف مرغی که شد بدام سبب آب و دانه بود

1 مرا ز خاک ره آن مه همیشه کم دارد بدین مشابه گدا را که محترم دارد

2 ز کیمیای حبانم نشان ده ای ره بین که چشمم آرزوی خاک آن قدم دارد

3 بیاد روی تو جامی که داردم ساقی هزار بار از آن جام به که جم دارد

4 دهان تنگ تو خواهد دلم مضایقه چیست به خسته ای که ز غم روی بر عدم دارد

1 مکن بیم که شمشیر رقیب ما بران باشد می از کشتن نمیترسم رها کن تا بر آن باشد

2 پر از جانهاست دامنهای زلف تو میفشانش تو معشوقی مرا فرما که عاشق جان فشان باشد

3 حدیث لطف گفتارت بکن از دیگری پرسش که ما را ز آن لب انگشت تحیر در دهان باشد

4 چه نسبت می کنی مه را بخود خود را نکونر بین که از تو نابمة فرق از زمین تا آسمان باشد

1 در عشق تو ترک سر چه باشد از دوست عزیزتر چه باشد

2 جان نیز اگر فرستم آنجا این تحفه مختصر چه باشد

3 ای مردم چشم روشن من بر من فکنی نظر چه باشد

4 گفتی چه کنی اگر کشم تیغ بسم الله گره دگر چه باشد

1 ما را هوس مسجد و سجاده نباشد مستی صفت مردم آزاده نباشد

2 و از ساده دلی پیر ملامتگر ما را ذوق می رنگین و رخ ساده نباشد

3 صوفی بقدح گر ندهد دست ارادت عارف نبود سالک و بر جاده نباشد

4 امیر نسبت نتوان کرد به هیچ آدمی او را بینید که ناگاه پری زاده نباشد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی