نام به بردم شبی روی توام آمد به یاد از کمال خجندی غزل 526
1. نام به بردم شبی روی توام آمد به یاد
ذکر شب کردم دل از مه با سر زلفت فتاد
1. نام به بردم شبی روی توام آمد به یاد
ذکر شب کردم دل از مه با سر زلفت فتاد
1. نخل مدنی ثمر برآورد
پهلوی رطب شکر برآورد
1. ندارد آن دهان گفتم نشان گفتا چنان باشد
مارینا ولی ما را میانی هست و آن هم بی نشان باشد
1. نقطه دایره لطف دهان تو بود
آیت حسن خط مشک فشان تو بود
1. نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد
ولی هر جا که شیرین ست غوغای مگس باشد
1. نوبهاران ز گلم بوی تو خوش می آید
همه را باغ و مرا روی تو خوش می آید
1. نور چشمی بر صاحب نظری می آید
پیش یعقوب ز یوسف خبری می آید
1. نور چشمی تو ما را نظری میباید
گر رسد صد نظر از تو دگری میباید
1. ورق روی تو عشاق نکو می خوانند
چون رسد کار به زلفت همه در میمانند
1. وصل او مانده چرا دولت دنیا طلبید
دولتی را که به از دینی و عقبی طلبد
1. وقتی مرید بود دل اکنون غلام شد
زلف بنی گرفت و گرفتار دام شد
1. هدایه خواندی و هیچت هدایتی نرسید
عناه کشید و زآن سو عنایتی نرسید