آثار کمال خجندی

صفحه 44 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد

2 گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود عاقبت پیش تو خواهم دامن او تاب داد

3 گفته دادی بخواه از غمزه خونریز ما گوسفند کشتنی چون خواهد از قاب داد

4 روشن است امشب شب ما گوئی آن مه پاره باز پاره ای از نور روی خویش با مهتاب داد

1 دوشم خیال روی تو در سر فتاده بود گوشی در بهشت برویم گشاده بود

2 تا تو ز در درآنی و مجلس دهی فروغ شب نا بروز شمع به پا ایستاده بود

3 ساقی به یاد روی توام هر قدح که داد آب حیات بود که خوردم نه باده بود

4 جام از لب تو خواست گذشتن به ناز کی آن صاف دل بین که چه مقدار ساده بود

1 عاشقانت بسحرها که دعا می گویند به دعا بوی نو از باد صبا می جویند

2 من بسر می روم و دیده براه طلبت بی رهی بین د گرانرا که بپا می پویند

3 چیست بر کشنه دلدار بی گریه زار چون شدش هر سر مو زنده کرا می مویند

4 اشکها را بزن ای دیدهٔ گریان به زمین که چرا خاک رهش از رخ ما می شویند

1 روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید خوبتر باشد از آن ماه که در آب نماید

2 گری را طرفه نباشد که ربایند خلایق طرفه آن گوی زنخدان که دل خلق رباید

3 در به زنجیر ببندد همه وقت و عجب است این که در دولتم آن زلف چو زنجیر گشاید

4 پیرهن لطف تنت زآنکه بپوشید چه حاصل آستین تو دو ساعد چو به انگشت نماید

1 مرا بی تو آسوده حالی نباشد دمی بی رخت بی ملالی نباشد

2 خیال نو باشد مرا در دل و بس تمنای جاهی و مالی نباشد

3 من و آب چشمی و سودای سروی چه همت بود آنکه عالی نباشد

4 ز سر دل جام غافل مباشید ور او نیست یک رنگ خالی نباشد

1 سرو را هرکه راست می‌گوید قامت بار ماست می‌گوید

2 چون دهانت کجاست می‌گویم چون دهانم کجاست می‌گوید

3 خبری ز آن میان چو می‌پرسم عالِمُ السِّر خداست می‌گوید

4 می‌کنند دل حدیث بوس و کنار دل من هرچه خواست می‌گوید

1 مرا دلیست که از بار بار میطلبد بسوز سینه انگار بار می طلبد

2 مرا دلیست که گر مست باشد و هوشیار زمست خواه ز هشیار بار می طلبد

3 بکنج صومعه هوشیار در طلب نه و مست فتاده بر در خمار یار می طلبد

4 از طرف بر در و دیوار کعبه اوست مراد که عاشق از در و دیوار بار می طلبد

1 ما بکوی یار خود بخود سفر خواهیم کرد سر بر رخ او هم به چشم او نظر خواهیم کرد

2 هر کسی از سرزمینی سر بر آرد روز حشر از خاک آستانش سر بدر خواهیم کرد

3 جنگها داریم با زلفش ولی در پای او باز اگر افتیم با همسر بر خواهیم کرد

4 گر سپر مانع شود نیری که بر ما افکند بار دیگر جنگ سخنی با سپر خواهیم کرد

1 دوستانم سگ تو میخوانند دوستان قدر دوستان دانند

2 تیزتر باشدم به مهر تو دل که به تیغ از در توام رانند

3 با رقیبان تند خوی بگوی که ز کشتن مرا نترسانند

4 از رخت هم حق نظر برسد گر دو زلف تو حق نپوشانند

1 دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود غمخانه درویش به از خلد برین بود

2 هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی در بارگه عشرت ما عیش کمین بود

3 حاجت بمی و نقل نبده مجلسیانرا کان لب بشکر خنده هم آن بود

4 از گوشه خاطر بنشاط نظر او و همین بود اندیشه برون آمد و غم نیز بر این بود

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی