آثار کمال خجندی

صفحه 42 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد ور بمیرد ز غمش زندگی از سر گیرد

2 صفت شمع به پروانه دلی باید گفت کین حدیثی است که با سوختگان در گیرد

3 مفتی ار فکر کند در ورق رخسارش بشکند خامه و ترک خط و دفتر گیرد

4 ساقیا باده بگردان که ملولیم ز خویش تا زمانی ز میان هستی ما بر گیرد

1 زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود عکس رخ دلدار در آئینه جان بود

2 از خواب عدم دیده دل نا شده بیدار در دیده و دل نقش خیال تو عیان بود

3 آن دم که نبود از دل و جان هیچ نشانی بر چهره عشاق ز داغ تو نشان بود

4 هر نقش که از کارگاه غیب بر آمد بردیم گمانی که تو آنی نه چنان بود

1 چشم شوخت دل عاشق به هوس می‌گیرد همچو صیاد که بلبل به نفس می‌گیرد

2 دل از آن غمزه ننالد که حرامی همه وقت راه بر قافله از بانگ جرس می‌گیرد

3 روی تو از طرف ماست به جنگ سر زلف چه عجب آتش اگر جانب خس می‌گیرد

4 پرتو روی تو تنها نه مرا خرمن سوخت آتش عشق بتان در همه کس می‌گیرد

1 ما را بپای بوسی تو گر دسترس بود در دولت غم تو همین پایه پس بود

2 در سر هوای تست مرا بهترین هوس باقی هر آنچه هست هوا و هوس بود

3 بوسی بر آستان تو داریم التماس ما را بر آن در از تو همین ملتمس بود

4 بی زحمت رقیب دمی با شکر لبی گر دست میدهد شکری بی مگس بود

1 عاشقان قصه های نو شنوید که شما نیز عاشقان نوید

2 می رسد از خدا نسیم نوی خس نهایه از نسیم زنده شوید

3 بالغی نی و دعوی پیران کشت خود نا رسیده میدروید

4 ما گهر بافتیم چند شما در ره سنگک و مجوره دوید

1 سروسهی به بستان گر سالها برآید با قد دلربایان در حسن بر نیاید

2 صوفی ز ما بیاموز آئین عشقبازی کز زاهد ریای این کار کمتر آبد

3 آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم کو از سیاهکاری سر در رخ تو سابد

4 آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم بادی و در تن ما جانی دگر فزاید

1 عاشقان درد ترا دولت افزون خوانند محنت عشق ترا بخت همایون خوانند

2 اهل میخانه دعای لب تو اشک فشان زیر لب چون خط جام از دل پر خون خوانند

3 جانب جام و صراحی نبود سجده چو چنگ مطربان گر سخنی ز آن لب میگون خوانند

4 قصه گربه این غمزده با چشم پر آب مرغ و ماهی بلب دجله و جیحون خوانند

1 گر آن به در زکاة حسن مسکین تر گدا جوید چو من گم گشت اویم بگوئیدش مرا جوید

2 چو از صد مبل روشن کرد خاک پای اوچشم کشم مبلش صد اور دیگر که دیگر نوئیا جوید

3 نشانی در رخ و لبهاش خواهد یافت می دانم گر از باران پس از کشتن کسی خون مرا جوید

4 سر زلف تو آشوب دل است و لب بلای جان مرا دل خواهد آن آشوب و جان هم آن بلا جوید

1 دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد ما را بخویش خواند و بخلوت رها نکرد

2 بسیار لابه کردم و زاری و بیخودی آن ناخدای ترس در بسته وا نکرد

3 گر بود در میانه حدیثی چرا نگفت س ور داشت شکوه ای ز من آندم چرا نکرد

4 رفتم بدان امید که حاجت کند روا از در روانه کردم و حاجت روا نکرد

1 از آن میان هیچ اگر نشان باشد این خبر هم در آن دهانه باشد

2 گر میان باشد شه بزیر قبا خرقة بنده در میان باشد

3 وره دهان گویمش که هست آن نیز سخنی از سر زبان باشد

4 دل ز سرو روان او زنده است همه کس زنده از روان باشد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی