آثار کمال خجندی

صفحه 41 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 گر قرار تو به دلها نه چنانست که بود عهد ما با غم عشق تو همانست که بود

2 میل دل با رخت امروز به نوعی دگرست تو مپندار که زآنسان نگرانست که بود

3 گر سر زلف تو از پای در افتاد مرنج پایه عزت او برتر از آنست که بود

4 مشنو از خط که بنسخ رخت آمد در کار کان لعل است و همان راحت جانست که بود

1 شبی که روی تو ما را چراغ مجلس شد به سوختن دل پروانه‌اش مهوس شد

2 دو چشمت از دل و دین آنچه داشتم بردند توانگری که به مستان نشست مفلس شد

3 ز کیمیای نظر چون تو خاک زر سازی تفاوتی نکند گر وجود ما مس شد

4 دگر مرا به خیالت ز بی کسی چه ملال چو غم رفیق و بلا یار و درد مونس شد

1 رخ تو نور به ماه تمام می‌بخشد چو خلعتی که شهی با غلام می‌بخشد

2 مرا که کشته مجرم ز لب پیام رسان که باز عمر نومه آن پیام می‌بخشد

3 بیار سیب ذقن گرچه نقره خام است که باغبان به گدا هرچه خام می‌بخشد

4 حریم وصل تو چون کعبه منزلی به صفاست مرا صفای عجب آن مقام می‌بخشد

1 شوخی از چشم تو عجب نبود مردم مست را ادب نبود

2 پیش رویت دو زلفت طرفه فناد از آنکه یک روز را در شب نبود

3 رسن زلف تو کشد دل ما عاشقی را جز این سبب نبود

4 به دهان توأم ز بیم رقیب سخنی جز بزیر لب نبود

1 کدام ناز و تنعم به ذوق آن برسد که بوی بار به باران مهربان برسد

2 دلی که بی در وصلش میان بحر غم است امیدوار چنانم که بر کران برسد

3 زهی خجسته زمانی و وقت میمونی که از تو مژده وصلی بگوش جان برسد

4 قدم به کلیه ما رنجه کن شبی ای ماه کز آن شرف سر عاشق به آسمان برسد

1 مرا بی تو از دیده خون می رود ز دل نیز صبر و سکون می رود

2 دل من در آن کو زبیم بلا نمیرفت وقتی کنون می رود

3 چه آهوست چشمت که در پیش او اگر شیر آبه زبون میرود

4 نه از زیر کی دل در آن زلف رفت که در سلسله از جنون میرود

1 ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد بالین دردمندان جز آستان نباشد

2 چشمم ستاره گیرد شبها بخواب رفتن گر آه و ناله ما بر آسمان نباشد

3 پیش تو بر ندارد صوفی صر غرامت پر شکرانه وار جانش تا در میان نباشد

4 من کی چنان دلی را پهلوی خود نشانم کز ناوک تو صد جا بر وی نشان نباشد

1 فرح به سینه پر غصه بی تو چون آید که گر به کوه بسنجم غمت فزون آید

2 گذشت از غم فرهاد سالها و هنوز صدای ناله اش از کوه بیستون آید

3 اگر رود ز دل ریش من بگردون دود بسوزد ابر و ازو ژاله لاله گون آید

4 به بین تفاوت راه ای قبه خشک دماغ تراز بینی و ما را ز دیده خون آید

1 کمترین کاری مراکز دیدهٔ گریان فتاد در شب هجران در و دیوارم از باران فتاد

2 خط لبش کرد آرزو خال آن ذقن طالع نگر کین یکی در چاه و آن در چشمه حیوان فتاد

3 زلف تو چوگان زنخدان تو گوی دولتست گوی دولت برد آنکش در کف این چوگان فتاد

4 جز بسی غمزه نیرت خوش نیاید بر دلم زآنکه نبود کارگر تیری که بی پیکان فتاد

1 خط تر گرد لبه عمدا نباشد چو دودی هست بی حلوا نباشد

2 کی نسبت کند چشمت به نرگس که هیچش دیده بینا نباشد

3 بخوبی گرچه به بالا نشین است به بالای تواش بالا نباشد

4 به تیغم گر بزن دشمن که از دوست سر بریدنم مطلع نباشد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی