شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن از کمال خجندی غزل 455
1. شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن گیرد
چراغ دولتم آنشب ز سر افروختن گیرد
1. شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن گیرد
چراغ دولتم آنشب ز سر افروختن گیرد
1. شوخی از چشم تو عجب نبود
مردم مست را ادب نبود
1. صبا ز دوست پیامی بسوی ما آورد
بهمدمان کهن دوستی به جا آورد
1. صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد
شد کهن بالای خمها خرقه اش تا کی بپوشد
1. عاشقانت بسحرها که دعا می گویند
به دعا بوی نو از باد صبا می جویند
1. عاشقان خط تو را مشک ختا میگویند
گر خط آناست که داری نه خطا میگویند
1. عاشقان درد ترا دولت افزون خوانند
محنت عشق ترا بخت همایون خوانند
1. عاشقان را جور و نازیار می باید کشید
طعنه از دشمن جفا ز اغیار می باید کشید
1. عاشقان روی ترا نور مصور خوانند
پرده بر گیر که روشن تر ازین بر خوانند
1. عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند
عاقلانه بیخبر و بیخبران هشیارند
1. عاشقان قصه های نو شنوید
که شما نیز عاشقان نوید
1. عرفات عشق بازان سر کوی بار باشد
بعلطواف کعبه زین در نروم که عار باشد