آثار کمال خجندی

صفحه 39 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 گر بگذری سوی چمن سرو سهی از جا رود ور زآنکه برقع افکنی صبر از دل شیدا رود

2 تا هست بر لوح بقا از جان نشان باور مکن کر دیده صاحبدلان نفش رخ زیبا رود

3 گرشد سرم در کار آن زلف عبیر افشان چه شد شوریدگانرا دائما سر در سر سودا رود

4 گفتم رسان ای دل برو از آب چشم من خبر دل گفت ما راکی رسد کآنجا حدیث ما رود

1 ما بساط نیکنامی باز طی خواهیم کرد خرقه و سجاده رهن نقل و می خواهیم کرد

2 زهد و تقوی سر بسر این نام و این آوازه را در سر آواز چنگ و بانگ نی خواهیم کرد

3 نوبهارست و جوانی و اوان عاشقی گر کنون نکنیم ترک توبه کی خواهیم کرد

4 گر بزاهد رندی و مستی نمی کردیم فاش بعد ازین این کارها در پیش وی خواهیم کرد

1 در صحبت دوست جان نگنجد شادی و غم جهان نگنجد

2 در خلوت قرب و حجره انس این راه نیابد آن نگنجد

3 ما خانه خراب کرد گانرا در دل غم خان و مان نگنجد

4 ای خواجه تو مرد خود فروشی رخت تو درین دکان نگنجد

1 عاشقان روی ترا نور مصور خوانند پرده بر گیر که روشن تر ازین بر خوانند

2 اشک ریزان شبستان فراق از سر سوز عارض و خاک ترا شمع معتبر خوانند

3 گر نماید رخت از دفتر خوبی ورقی ورق دفتر گل را همه أبتر خوانند

4 گر خیال لبت آرند امامان به نماز بعد هر فاتحه ای سورة کوثر خوانند

1 ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد به جز جگر به گدایان بینوا چه رسد

2 البته که پر شکرست آن به هیچ کس نرسید ازان دهان که ز هیچ است که مرا چه رسد

3 هزار تشنه به آبه لبی چو قطره آب میان آن همه از قطره بما چه رسد

4 تو کیستی و من ای دل که جرعه زین جام بصد چو جم نرسد تا من و تا چه رسد

1 دوش باد سحری زلف تو می افشانید جان بدر میشد از آن حلقه که می جنبانید

2 بافت بوی تو و چون زلف تو گردیده بسر آنکه در مجلس ما مجمره می گردانید

3 وعظ در مجلسیان هیچ نمی کرد اثر درد مند نو زد آمی همه را گریانید

4 آنهب افسون کنان پرسش دلها فرمود ب انی بر سوختگیها نمکی افشانید

1 زاهد از روی تو تا چند مرا توبه دهد گو دعا کن که خدایش ز ریا توبه دهد

2 گفته ای بردر منه بس کن ازین ناله و آه کس ندیدم که گدا راز دعا توبه دهد

3 عاشق روی نرا زین دو برون کاری نیست با رقیبش کشد از عشق تو با توبه دهد

4 پیش لبهای تو از دعوی کوچک دهنی غنچه ها را همگی باد صبا توبه دهد

1 در راه عشق هر که بمن اقتدا کند باید که سر ببازد و جان را فدا کند

2 دیوانه وار خانه هستی کند خراب هر کو اساس عشق حقیقی بنا کند

3 باری گزیده ایم که در حاصل حیات سر کنیم در سر کارش کرا کند

4 در حق من رقیب اگر گفت تهمشی صاحب نظر هر آینه این افترا کند

1 دل غمدیده شکایت ز غم او نکند طالب درد فغان از الم او نکند

2 کیست در خور که رسد دوست بفریاد دلش آنکه فریاد ز جور و ستم او نکند

3 هر که خورسند نباشد به جفاهای حبیب ناسپاسیست که شکر نعم او نکند

4 چشم زاهد نشود پاک ز خود بینی خویش تا چو با سرمه ز خاک قدم او نکند

1 البش جان عاشق هوس میکند شکر آرزوی مگس می کند

2 دعا گوی و سپری ز دشنام تو از حلوای قندی که بس میکند

3 رود دل در آن زلف ترسان ز چشم چو شبرو که خوف از عس می کند

4 نه کس را بر آن در گذارد رقیب نه او التفاتی بکس میکند

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی