روی زیبای تو هر بار که در از کمال خجندی غزل 431
1. روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید
خوبتر باشد از آن ماه که در آب نماید
1. روی زیبای تو هر بار که در چشم تر آید
خوبتر باشد از آن ماه که در آب نماید
1. را گشودند بار بر ببندید
خویشتن زیر بار مپسندید
1. زاهد از روی تو تا چند مرا توبه دهد
گو دعا کن که خدایش ز ریا توبه دهد
1. زاهد باریکبین لبهای باریک تو دید
خواند اللهم بارک آن دم و بر وی دمید
1. از برگ گل که نسیم عبیر میآید
نسیم اوست از آن دلپذیر میآید
1. زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود
عکس رخ دلدار در آئینه جان بود
1. از آن میان هیچ اگر نشان باشد
این خبر هم در آن دهانه باشد
1. ز خوان وصل تو تا با من گدا چه رسد
به جز جگر به گدایان بینوا چه رسد
1. زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود
نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود
1. از سوز جان من آن بیوفا چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
1. ز غمزه های نو چندانکه ناز میبارد
مرا ز هر مژه اشک نیاز می بارد
1. زلفت که بر سمن گرهی عنبرین زند
توقیع حسن بر ورق یاسمین زند