دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین از کمال خجندی غزل 419
1. دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود
غمخانه درویش به از خلد برین بود
1. دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود
غمخانه درویش به از خلد برین بود
1. دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود
تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود
1. دی خرامان برهی بار مرا پیش آمد
فتنه آورد بمن روی بلا پیش آمد
1. دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد
ما را بخویش خواند و بخلوت رها نکرد
1. ذکر مه کردم شبی روی توام آمد
باد شب کردم به دل با سر زلفت فتاد
1. رخت گلبرگ خودرو مینماید
در او از ناز کی رو مینماید
1. رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید
مراد است که حاسد نمی تواند دید
1. رخ تو نور به ماه تمام میبخشد
چو خلعتی که شهی با غلام میبخشد
1. رخی چنین که تو داری کدام مو دارد
خدا همیشه ز چشم بدت نگه دارد
1. رویت به چنین دیده تماشا نتوان کرد
وصل تو بدینه سینه تمنا نتوان کرد
1. روی تو به جز آینه دیدن که تواند
زلف تو به جز شانه کشیدن که تواند
1. روی تو دیدم سخنم روی داد
از آینه طوطی به سخن در فتاد