آثار کمال خجندی

صفحه 36 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد

2 چشم یعقوب از نسیم پیرهن روشن شود وز سر یوسف بلای چاه و زندان بگذرد

3 هیچ حالی را بقایی نیست بی صبری مکن چون شب صحبت دراید روز هجران بگذرد

4 شاخ امیدت شود سر سبز و روی عیش سرخ باز در جوی مودت آب حیوان بگذرد

1 پری را دلبری چندین نباشد ملک را بدخویی آیین نباشد

2 در ایشان حسن اگر باشد وفا نیز ترا آن باشد اما این نباشد

3 مبادم بی لبت جان زانکه خوش نیست که خسرو باشد و شیرین نباشد

4 به آن چشمان ترا آهو توان گفت ولی آهو چنین مشکین نباشد

1 مرا بر رخ از دیده خون آمد است که اشک از چه بر من برون آمد است

2 کجا ایستد از چکیدن سرشک که این شیشه ها سرنگون آمد است

3 دل آمد بخود در چه آن زقن که زندان علاج جنون آمد است

4 گرفتم حساب جمالش به ماه رخ او ز صدمه نزون آمد است

1 نیست ما را بجز آن جان و جهان در یایست زانکه پی او په جهانست و نه جان دریایست

2 خاک آن در طلیم تا بنهم رخ آنجا که رخ زرد مرا نیست جز آن دریایست

3 در نمی با پدرش از خوبی تیبانی هیچ این همه هست، میانست و دهان دریایست

4 پیش آن غمزه کباب جگر من منهید که به بیمار غذا نیست چنان در یایست

1 مقام عشق تو هر چند منزل خطر است فدای بکر مویت گرم هزار سر است

2 چه حالت است که بردیم گنج و رنج نبود بگوی دوست مگر بخت نیک راهبر است

3 ر است هدیه این رو به اولین قدمی مقیم کوی سلامت به مرد این سفر است

4 نظر بدلت ملمع مکن که زیر گلیم نشان صورت پوشیدگان حق دگر است

1 از پرده هرکه رویت یک روز دیده باشد کس در نظر نیارد گر نور دیده باشد

2 صورت نگار داند کز ماه چربد آن رخ با صورت تو مه را گر بر کشیده باشد

3 از حالت زلیخا آن بو برد که چون گل پیراهن صبوری صد جا دریده باشد

4 دزدیده حسن یوسف دیدند و کف بریدند زین شیوه دست دزدان دایم بریده باشد

1 جهان بخواب و دمی چشم من نیاساید چو دل بجای نباشد چگونه خواب آید

2 غلام نرگس دلربای خودم که کشته بیند و بخشایشی نفرماید

3 چو مایه هست زکاتی بده گدایان را که نیکویی و جوانی بکس نمی باید

4 کسی در دل شب خواب بیغمی کردست بر آب دیده بیچارگان نبخشاید

1 از کوی دوست دوش نسیمی به من رسید کر لطف او رمیده روانم به من رسید

2 جانم فدای باد که از یک نسیم او صد روح راحتم به دل ممتحن رسید

3 یعقوب روشنی ز قدوم عزیز بافت با خود ز مصر رابحة پیرهن رسید

4 جانها دم از روایح رحمان همی زنند آری مگر پیام اویس از قرن رسید

1 پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد

2 هرجنس را که هست کشد دل به جنس خویش زآنت کمند مو طرف آن میان کشد

3 فرهاد نقش یار خود ار بر زدی به سنگ نقش ره تو دیده بر آب روان کشد

4 بگشای لب به خنده تو پیش شکر فروش تا رخت خود به خانه پیش ز پیش دکان کشد

1 با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود در پیش مستان محبت این بود رود و سرود

2 عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود

3 با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست از دو رود دیده ما باد بر باران درود

4 تا چرا نبغ تا خودو زره گردد سپر جنگها شد گاه ما را با زره گاهی بخود

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی