1 هر نیر که بر سینه ام آن فتنه گر انداخت دل شهل گرفت آن همه چون بر سپر انداخت
2 دلخته نشد عاشق از آن نیر و نیازرد دلخته از آن شد که به روز دگر انداخت
3 زآن نیر که انداخت کسی دور به دعوی ما را ز خود آن شوخ از آن دورتر انداخت
4 باز آمد و بر نیر دگر چشم دگر دوخت هر صید که آن غمزه به تیر نظر انداخت
1 آن سرو ناز رفت بگلشن نظر کنید در باغ گل برآمد و سوسن نظر کنید
2 گل را ز شوق نکهت آن پیرهن چو من صد داغ خون به گوشه دامن نظر کنید
3 آتشکده است جان من از سوز سینه به آه دودی که بر گذشت ز روزن نظر کنید
4 با چشم نیز بین نظری بر دهان او گر ممکن است یکسر سوزن نظر کنید
1 با غم عشق تو دل کیست که محرم باشد با لب لعل تو جان چیست که همدم باشد
2 هر کرا دولت سودای تو شد دامن گیر فارغ از محنت و آسوده دل از غم باشد
3 نسبت روی تو چنان نتوان کرد به ماه که به حسن از رخ زیبای تو پر کم باشد
4 خنک آن جان که شد از آتش سودای نور گرم خرم آن دل که به غمهای تو خرم باشد
1 بار از ستیزه کینه باران بجد گرفت آزار ریش په نگاران بجد گرفت
2 دیدند عاشقانش و آغاز گریه کرد گفتم درا به خانه که باران بجد گرفت
3 دل با خیال آنکه سپاهان مبارکند سودای زلف و خال نگاران بجد گرفت
4 افتاده را چو چاره نباشد ز دستگیر بیچاره زلف یم عذاران بجد گرفت
1 به حلقه که ز زلفت با خبر ببرد خبر ز جان و دل و عقلها ز سر بیرد
2 برم ز زلف تو بونی چو رخ نمانی باز مشام بوی خوش از نافه در سحر ببرد
3 اگر ز نبر فرسنی تحبی وی دل ببند نامه به پیکان که نیز تر ببرد
4 به فکر آن لب شیرین چنان ضعیف شدم که گیردم مگس و پیش او بپر بپرد
1 ما درین دیر تادیم هم از روز الست رند و دیوانه و تلاش و خراباتی و مست
2 محنت ما همه دولت غم ما جمله نشاط هستی ما همه نی نیستی ما همه هست
3 یک نفس در همه عالم ننشینیم در پای تا نیاریم سر زلف دلارام بدست
4 آبروئی نشد از زهد ربانی ما را ساقی عشق چو پیمانه ناموس شکست
1 آن جگر گوشه ز خون دل ما بس نکند مست شد چشمش ازین باده چرا بس نکند
2 غمزه را گر بزند زلف به بندد به دو دست هرگز این از ستم و آن ز جنا بس نکند
3 نشکیید دل پرخون من از صحبت یار غنچه از همدمی باد صبا پس نکند
4 به غلامئ دل من چو گواه آری خال خط برون آورد آن رخ بگوا بس نکند
1 از تو چشمم چو غطت کی طرف مه باشد با خیال تو کرا در دل من ره باشد
2 پیش رخسار تو افزون تر ازین آه کشم بیشتر ناله مرغان به سحرگه باشد
3 طره از نار مده تاب که آن زلف دراز شب عمرست و نخواهیم که کوته باشد
4 کس ندانست که آن نقل دهان روزی کیست رزق در پرده نیست که آگه باشد
1 از سر هوای وصل تو بیرون نمیرود سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
2 چشمم نظر به غیر جمالت نمیکند باد نو از طبیعت موزون نمیرود
3 تا دورم از کنار تو یک لحظه نگذرد کاندر میان دیده و دل خون نمیرود
4 آن صورتی که با تو مرا دست داده بود تا بسته است نقش در دل و بیرون نمیرود
1 به شیوه پسته و بادام تو یکی ز شکر دگر ز نرگس بسیار خواب میچربد
2 دگر بر آب معلق نسنجمه آن غبغب چو روشن است که روغن ز آب میچربد
3 بمیر تشنه که پروانه از تعطش شمع چو سوخت بر مگسان شراب میچربد
4 دلم به آتش سوزان غمت موازنه کرد به سوز و گریه ز آتش کباب میچربد