آثار کمال خجندی

صفحه 33 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد

2 لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد

3 پرسیدن باران کهن رسم قدیم است چونست که در عهد تو این رسم برافتاد

4 معذور بود یارم اگر دیر بپرسید کز کوی وفا خانه او دورتر افتاد

1 امشب آن به به وثاق که فرو می آید اگر به مهمان من آید چه نکو می آید

2 بنهم عود دل سوخته بر آتش شوق گر بدانم که پری وار ببو می آید

3 دیده از دست نظر خون تو ریزد گویند ظاهرا هر چه بگویند ازو می آید

4 حلقه حلقه دل احباب بهم بر زده است مگر اینست که آن سلسله مو می آید

1 از لب او سختی چون به زبان می‌آید گوییا آب حیاتی به دهان می‌آید

2 خواهد آمد ز منت تیر بلا بر جان گفت در دل خسته مراه نیز چنان می‌آید

3 بر در او نه منم آمده جان بر کف دست هرکه دورست ازان روی به جان می‌آید

4 چون نباید به چمن نعره‌زنان بلبل مست از گل افتاد جدا ز آن به فغان می‌آید

1 بیمار ترا کس نتوانست دوا کرد هم درد تو خوشتر که علاج دل ما کرد

2 عشاق قلندر صفت از عشق نمیرند آنکس که بمیرد همه گویند خطا کرد

3 با پیر من از عشق بکی گفت بپرهیز زد کفش برو از غضبه و رو بعصا کرد

4 داد از سر کین زلف تو سرها همه بر باد بازش بسر خویش ندانم که رها کرد

1 بیزارم از آن دل که در درد نباشد هر دل که بترسد ز بلا مرد نباشد

2 باران مرا درد من بی سرو پا نیست دشمن به از آن دوست که همدرد نباشد

3 گر هست غباری ز دلت پاک فرو شوی کأنینه همان به که بر او گرد نباشد

4 قدر می و معشوق و خرابات چه داند آنکس که چو من میکده پرورد نباشد

1 ما دلی داریم و آن بر دلبری خواهیم بست ما کمر در خدمت سپمین بری خواهیم بست

2 هر کسی بندنه بهر سیم و زر بر خود کمر تا نداند دیگری بر دیگری خواهیم بست

3 گرچه دل بر بار خود بستیم و بس چون زلف یار چون به عزم راه باری بر خری خواهیم بست

4 بار اگر بندیم از کوی تو باری بر رقیب ما بر آن فتراک جانی و سری خواهیم بست

1 بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید برافکن پرده تا جان را سعادت روی بنماید

2 به رویت نسبتی کردیم روی ماه تابان را کلاه حسن، أو زآن روز برخورشید می ساید

3 کسی کز پرتو مهر تو دارد گرمینی برسر کارگر از آتش بپرهیزد چو شمعی سوختن باید

4 پیاد صبح در کویت طوافی کردی لیکن نمی ترسم که چون گردم زخاک بات برباید

1 بی تو مرا زندگی بکار نیاید نعمت بی دوست خوشگوار نیابد

2 تاتو نیانی چو آرزو به کنارم هیچ مرادیم در کنار نیابد

3 تا ندهی زلف بیقرار به دستم خاطر من بر سر فرار نیابد

4 گرسگ خود خوانیم اهانت تست آن ورنه مرا زین حدیث عار نیابد

1 من نخواهم ز کمند نو نجات من نجی من کمد العشق فعات

2 آن خضر بین که چه بازی خوردوست لب او دیده و خورد آب حیات

3 گر الف را حرکت نیست چراست الف قد نو شیرین حرکات

4 به جناب شه ما گر برسید فاقروا فیه رفیع الدرجات

1 آنها که لب چون شکرستان نو پابند آن نقل همان در خور دندان نو پابند

2 زیر قدمت خاک شده جان عزیزست هر گرد که بر گوشه دامان تو پابند

3 از چشمه حیوان نئوان بافت همه عمر آن لطف که در چاه زنخدان پر پابند

4 آنجا که به خط سبز کنی خوان ملاحت طاووس ملایک مگس خوان تو پابند

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی