پیش روی تو ماه را چه وجود از کمال خجندی غزل 360
1. پیش روی تو ماه را چه وجود
که رخ تست ما هو المقصود
1. پیش روی تو ماه را چه وجود
که رخ تست ما هو المقصود
1. پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد
مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد
1. تا دلم نظاره ان قامت زیبا نکرد
جان علوی آرزوی عالم بالا نکرد
1. تا رخت روشنی دیده نشد
دیده را روشنی دیده نشد
1. ترا رحمی به آن چشمان اگر باشد عجب باشد
مسلمانی بترکستان اگر باشد عجب باشد
1. ناز گلبرگ رخت سنبل تر میریزد
لالهٔ سوختهدل خون جگر میریزد
1. تشنه وصل ترا بیتو اگر خواب آمد
هیچ شک نیست که در دیده او آب آبد
1. جانا به نظر قد تو سرو چمن آمد
شمع رخت آرایش هر انجمن آمد
1. جان را به غیر وصلت خوشدل نمی توان کرد
وز دل نشان مهر زابل نمی توان کرد
1. جان و لبش از صبح ازل همنفسانند
غافل ز نفسهای چنین هیچ کسانند
1. جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد
گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد
1. جهان بخواب و دمی چشم من نیاساید
چو دل بجای نباشد چگونه خواب آید