آثار کمال خجندی

صفحه 32 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 اگر تو فخر نداری بدلقه گرد آلود ایاز خاص نباشی به حضرت محمود

2 هر آنکه خلعت سلطان عشق در پوشد به حله های بهشتی کجا شود خوشنود

3 برنگ خرقه ازین رقعه بوی دردی نیست چو درد عشق نداری لباس فقر چه سود

4 ز طیلسان سیه کس بساط قرب نیافت جز آنکه نیرگینی در گلیم بخت افزود

1 خطت که بر خط یاقوت بنهم ترجیح نوشته اند بران لعل لب که انت ملیح

2 به لوح عارض نو آن خط دگر گویی کشیده خامه قدرت که البیاض صحیح

3 نمی بریم شکایت ز خط و خاله بتان اگر چه غارت جان می کنند و ظلم صریح

4 هزار درد کنیم از تو به که ناز طبیب که درد دوست به از شربت هزار مسیح

1 هر که ترا بافت دولت در جهان بافت دولت ازین به نیافت گشته که جان یاخت

2 تا ز تو بو برده دل ازو اثری نیست ک خبر او نیافت گز تو نشان یافت

3 گاه نهان شد که آشکار و طلبکار از نو نشانی به آشکار و نهان یافت

4 یافت نشد آن به جد و جهد چه تدبیر دولت وقت، کسی که دولت آن یافت

1 به روی دوست که رویش بچشم من نگرید به خاک پاش که آن ره بروی من سپرید

2 با گذشتن از آن مو نشان بی چشمیست چو چشم نیست شما را به چشم من نگرید

3 حرام باد شما را چه می خورید غمش غم من است غم او غم مرا مخورید

4 همین که نام گدایان او کنید شمار مرا نخست گدای کمین او شمرید

1 نیست مسموع آنکه گفتی با تو ما را جنگ نیست در پرت دل هست اگر در آستینت سنگ نیست

2 صبر باید کردنم بر اشک سرخ و روی زرد چون ز باغ وصل گلرویان جز اینم رنگ نیست

3 با غم رویت خوشم در محنت آباد جهان از هوای گل قفس بر عندلیبان تنگ نیست

4 سهل باشد پیش آن عارض خط زنگاریش آب چون بی نیرگی و آینه بی رنگ نیست

1 گو خلق بدانید که دلدار من این است معشوق ستمکار جفاکاره من این است

2 محبوب من و جان من و همنفس من خویش من و پیوند من و بار من این است

3 بوی سر زلفش به من آرد همه شب باد از همنفسان یار وفادار من این است

4 من خاک رهم بلکه بسی کمتر از آن نیز در حضرت او قیمت و مقدار من این است

1 هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست

2 صورتت مظهر من است ولی این معنی همچو حسن دگران بر همه کی ظاهر نیست

3 ساکن کوی تو از دور رخت بیند و بس باغبانیست که بر برگ گلی قادر نیست

4 دل شدم ریش مگر حق نمک نشناسد زآن لب همچو شکر گر به شکر شاکر نیست

1 اب تو نقل حیاتم به کام جان انداخت به خنده نمکین شور در جهان انداخت

2 گرفت روی زمین را به غمزهای آنگاه کمند زلف سوی ماه آسمان انداخت

3 چو دل برفت در آن زلف، غمزه زد تیرش ز ساحریست به شب تیر پر نشان انداخت

4 به پسته دهنت جز سخن نمی گنجد شکر به مغلطه خود را در آن میان انداخت

1 مرا که ساغر چشم از غم تو پر خون است چه جای ساقی و جام و شراب گلگون است

2 حکایت نو به تفسیر شرح نتوان کرد که جور و محت خوبان ز وصف بیرون است

3 به لب رسید مرا از غم تو جان هرگز از راه لطف نپرسی که حال تو چون است

4 چه اعتبار به عهد تو حسن لیلی را که زیر هرخم زلفت هزار مجنون است

1 مرا با زلف او گر دسترس نیست همین سودا که در سر هست پس نیست

2 عنان دولت از اول . بیفتاد به دست ناکسان در دست کس نیست

3 شکر را گر مپوشان خال مشکینی که صبر از انگبین کار مگس نیست

4 مفتی رخت من امشب چنان برد که جز چشمی که پوشم از عس نیست

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی