به شیوه پسته و بادام تو یکی از کمال خجندی غزل 372
1. به شیوه پسته و بادام تو یکی ز شکر
دگر ز نرگس بسیار خواب میچربد
1. به شیوه پسته و بادام تو یکی ز شکر
دگر ز نرگس بسیار خواب میچربد
1. چرا نسیم صبا خاک پاش میسپرد
چه دیدهاست برو زیر پا نمینگرد
1. چشمت به سعی غمزه در فتنه باز کرد
زلفت به ظلم دست تطاول دراز کرد
1. چشم تو التفات به مردم نمیکند
بر خستگان غمزه ترحم نمیکند
1. چشم توام به غمزهٔ خونخوار میکشد
آن خونبها بود که دگربار میکشد
1. چشم تو که آرام دل خلق جهان برد
سحری است که از سیمبران نقد روان برد
1. چشم خوشت آندم که سر از خواب برآورد
مستم بوی گوشه محراب برآورد
1. چشم شوخت دل عاشق به هوس میگیرد
همچو صیاد که بلبل به نفس میگیرد
1. چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد
طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد
1. چشمش را عقل و مبه و جان زد
این دزد هزار کاروان زد
1. چنین که سوز فراقم ز سینه دود برآورد
عجب مدار گرم ابر دیده سیل ببارد