آثار کمال خجندی

صفحه 30 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 بس شد ز توبه ما را با پیر ما که گوید یعنی به می فروشان این ماجرا که گوید

2 پیر مغان دهد می با ما و شیغ نوبه طالب بگو ارادت زین هر دو با که گوید

3 خود بین هنر شناسد عیب خداشناسان امروز عیب رندان جز پارسا که گوید

4 گر چنگ پیش ننهد پانی به دلنوازی سوی شرابخانه ما را صلا که گوید

1 بوی خوشت چو همدم باد سحر شود حال دلم ز زلف تو آشفته تر شود

2 تا عقل خرده دان نبرد پی به نیستی مشکل که از دهان تو هیچش خبر شود

3 شیرینی لب تو چه گویم که وصف آن گر بر زبان خامه رود نی شکر شود

4 عکس جمال در قدح می نکن که گل خوبست و چون در آب فته خوبتر شود

1 چو شمع روز بر افروخت از نسیم صباح بریز باده گلگون در آبگون اقداح

2 ز ساقیان پری چهره خواه وقت صبوح حیات جان ز لب جام و قوت روح از راح

3 مردان خرابات بین که از سر شوق به وصل دختر رز تازه کرده اند نکاح

4 تو باده نوش و میندیش از حلال و حرام که هست خون صراحی بر اهل عشق مباح

1 آنرا که بر زبان صفت روی او رود در هر سخن ز خود رود اما نکر رود

2 تا عود جان نسوخت به چشمم وطن نساخت آری پری به خانه مردم بر رود

3 مرگ خیال عارض او بگذرد به چشم آن لحظه آب دولت عاشق بجو رود

4 منشین چو خال بر لب شیرینش ای مگس نرسم ز لطف پای تو آنجا فرو رود

1 مرا با تو نقل و شراب آرزوست از آن لب سوال و جواب آرزوست

2 میان صفای می و شیشه باز مرا از تو جنگ و عتاب آرزوست

3 اگر دیده دیدار جوید رواست که نم دیده را آفتاب آرزوست

4 به خون گر نه ای قانع اینک جگر گرت خوردن این کباب آرزوست

1 هر که از درد تو محروم بود بیمار است و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است

2 دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند که بر این خسته حق نعمت او بسیار است

3 گله از بار غم و بار سنم نیست مرا گر بود بار چدائی گله ها این بار است

4 بر سر کوی تو کمتر روم از بیم رقیب که سگ خانه زبون گیر و گدا آزار است

1 از لیش هر گه که خواهم کام دشنام دهد اگر نه مطفل است و خورد بازی چرا کام دهد

2 ساحری بنگر که چون نقلی بخواهم زان دهان بسته بنماید ز لب وز غمزه بادامم دهد

3 گویدم یک روز سیمین ساعدم بینی بدست از انتظارم سوخت تا کی وعده خامم دهد

4 مستنی خواهم که هشیاری نباشد هر گزش ساقئی کر تا به یاد لعل او جامم دهد

1 اهل دل زلف درازت رشته جان گفته‌اند زین حدیثم بوی جان آمد که ایشان گفته‌اند

2 تا دهانت نیست پیدا وز نظرها شد نهان خرده‌بینان وصف آن پیدا و پنهان گفته‌اند

3 زآن دهان چون شکر هر گه حدیث آمد به لب از لطافت آن سخن شیرین و خندان گفته‌اند

4 قامتی همچون الف داری و ابرویی چون نون در تو هر آنی که گفتند از پی آن گفته‌اند

1 باز تیر غمزه او بر دل ما کی رسد این نظر تا بر کی افتد این بلا تا کی رسد

2 داوری جانها نها آن ابروان بر طاقها دست کوتاه من محروم آنجا کی رسد

3 کرده اند آن لب طمع شاهان نه تنها چاکران چون گدا بسیار شد ما را ز حلوا کی رسد

4 ذره را صد پاره باید کرد وقت پایبوس چون گدا بسیار شد با ما ذره ذره خاک آن پا کی رسد

1 بگو بگوشه نشینان که رو براه کنید زمال دست بدارید و نرک چاه کنید

2 به یک مقام مباشید سالها ساکن نظر به منزلت مهر و قدر ماه کنید

3 به کوی باده فروشان روید عاشق وار بنای توبه بی اصل را تباه کنید

4 به گردن من اگر عاشقی گناه بود کدام طاعت ازین به همین گناه کنید

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی