ای مرا در هجر رویت چشم تر از کمال خجندی غزل 324
1. ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید
شد ز شست و شوی اشکم جام ها در بر سفید
1. ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید
شد ز شست و شوی اشکم جام ها در بر سفید
1. رات اور دوسری باد گلریز شد و بر سر گل ژاله چکید
آب در جوی وز پیرامن جو سبزه دمید
1. بادی که نیست از سر کوی تو نیست باد
دور هست و نیست همره بوی نو نیست باد
1. باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
1. باز تیر غمزه او بر دل ما کی رسد
این نظر تا بر کی افتد این بلا تا کی رسد
1. باز عید آمد و لبها ز طرب خندان شد
شادی عید پدیدار تو صد چندان شد
1. باز گل دامن به دست عاشقان خود نهاد
غنچه لب بگشود و بلبل را به باغ آواز داد
1. با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود
در پیش مستان محبت این بود رود و سرود
1. با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند
بر آب حد کیست که نقشی چنین زند
1. با غم عشق تو دل کیست که محرم باشد
با لب لعل تو جان چیست که همدم باشد
1. با منت لطف جز ستم نبود
ننگ چشمی ترا کرم نبود
1. با من درد کش سبو بدهید
متنی بر سرم از و بنهید