آثار کمال خجندی

صفحه 28 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 جان را به غیر وصلت خوشدل نمی توان کرد وز دل نشان مهر زابل نمی توان کرد

2 در دل بگشت ما را زینسان قضای مبرم آری فضای مبرم باطل نمی توان کرد

3 بر گیر بند و زنجیر از دست و پای مجنون کورا به هیچ بنده عاقل نمی توان کرد

4 بسیار سعی کردم کاری نشد میسر بدبخت را بکوشش مقبل نمی توان کرد

1 با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند بر آب حد کیست که نقشی چنین زند

2 باید چو ساعد توز سیمش به آستین هر کس که دست در تو چو آن آستین زند

3 رضوان ز شوق آنکه چو طوبی کنی خرام جاروب راهت از مژه حور عین زند

4 جان و دلم فدات بگو غمزه را که باز تیغی بر آن گمارد و نیری براین زند

1 ماه در حسن برخسار تو خویشاوند است آفرین بر پدری کش چو تونی فرزند است

2 نشمرندم دگر اهل نظر از آدمیان گر بگویم به جمال تو پری مانند است

3 عاشق سرو قدت را نتوان کرد شمار بر درختی عدد برگ که داند چند است

4 حور عین را چو سر زلف سیه چشمی بین که ز کوی تو به فردوس برین خرسند است

1 با منت لطف جز ستم نبود ننگ چشمی ترا کرم نبود

2 چشمت از خون ما پشیمان نیست مرحمت موجب ندم نبود

3 چه فرستم بر نو جان خراب پیش تو این متاع کم نبود

4 با لبت شهد اگر چه شیرین است آنچنان حلقه سوز هم نبود

1 آن شهسوار خویان بارب چه نام دارد در حسن و دلربائی لطف تمام دارد

2 عشان را حلال است اندوه دوست خوردن خونش حلال بادا آنکو حرام دارد

3 دل خواهد که گیرد سیم برش در آغوش بیچاره در سر خود سودای خام دارد

4 سر آهوی شیر گیرش بر طرف لاله زارش از بهر صید دلها از مشک دام دارد

1 اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد

2 حلاوتی که نرا در چه زنخدان است هزار یوسف مصری به قعر آن نرسد

3 تو هر طرف که کشی نیر من ز رشک آنجا پر شوم که بهر سینه ذوق آن نرسد

4 مکش مرا که ز بس لاغری همی ترسم که روی تیغ تو ناگه به استخوان نرسد

1 مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست

2 راز دهنت باز نمود آن لب شیرین که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست

3 گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی از تیر نترسم که مرا هم جگری هست

4 حال دلم از ناوک آن غمزه بپرسید او را همه وقتی چو از اینجا گذری هست

1 به مجلسی که از روی نو پرده بر گیرند چراغ و شمع بر افروختن ز سر گیرند

2 چو در محاوره آنی به منطق شیرین لب و دهان تو صد نکته بر شکر گیرند

3 ز خاک راه تو گو روی ما غبار بگیر که اهل عشق چنین خاک را به زر گیرند

4 به دوستی که اگر پای بر دو دیده نهی هنوزت اهل دل از دیده دوستتر گیرند

1 چشم توام به غمزهٔ خونخوار می‌کشد آن خونبها بود که دگربار می‌کشد

2 ترسم کشند از حسدم بار و هم‌نشین گر گویم این به کس که مرا بار می‌کشد

3 آن قامت چو تیر و دو ابروی چون کمان پیوسته می‌کشد دل و هموار می‌کشد

4 در انتظار کشتن خود تا به کی چو شمع می‌سوزدم چو عاقبت کار می‌کشد

1 مجلس معطرست و به آن وقت ما خوش است کز خال و روی یار عبیری در آتش است

2 با درد عشق ناله بلانی است سینه سوز اور مسکین دل ضعیف که دایم بلاکش است

3 داری سر نظاره نشین در سرای چشم کز اشک سرخ بام و در او منفش است

4 گفتی که ما ز بار کشی بس نمی کنیم این نکته باز گوی به باران که پس خوش است

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی