1 بی باد تو عشاق دل شاد نیابند بی بندگی از بند غم آزاد نیابند
2 دیوانه دلانرا که کشد پای به زنجیر گر بوی سر زلف تو از باد نیابند
3 هر تیر که گم گشت به مخجیر ز شیرین جز در جگر خسته فرهاد نیابند
4 اهل نظر از حس به شوخان ستمکار یابند همه چیز ولی داد نیابند
1 ای مرا در هجر رویت چشم تر چون سر سفید شد ز شست و شوی اشکم جام ها در بر سفید
2 از غم نادیدنت وز دیدن روی رقیب یک دو دم چشمم سیاهست و دمی دیگر سفید
3 دیده می گردد سفید از انتظار روی خوب ز انتظار به اینک دید، اختر سفید
4 پیش رویت هندوانند آن همه خال سیاه هندوان بنگر بناگوش و عذار و بر سفید
1 پیش روی تو ماه را چه وجود که رخ تست ما هو المقصود
2 در شب قدر ابروان ترا همه محرابها برند سجود
3 آید از زلف تو فغان دلم همچو آهنگ سوزناک از عود
4 آن دهانرا کجا وجود نهند که به بوسی نمی نماید جود
1 از باد سر زلفت یک روز پریشان شد جان و سره مسکینان در پای تو ریزان شد
2 حال دل خود گفتم با چاره گر دردی بیچاره به درد دل آهی زد و گریان شد
3 چشم که رسید آیا باز این دل خرم را کز ناوک مژگانی آزرده پیکان شد
4 دل خواست شدن سوئی جان نیز روان با او تا تو ز نظر رفتی هم این شد و هم آن شد
1 هوس بار گر آزار دل افگار است نخورد غم دل انگار که با آن یار است
2 شب وصلت سخن از صبر نگویم که کم است فتنه شوق چه گویم به تو چون بسیار است
3 نکند عاشق تالانت ز غم روی تو خواب عندلیب از هوس گل همه شب بیدار است
4 از توأم هر شرف و قدر که می باید هست قیمتی نیست مرا پیش تو این مقدار است
1 باز گل دامن به دست عاشقان خود نهاد غنچه لب بگشود و بلبل را به باغ آواز داد
2 ابر درهای عدن پیش گل و سوسن کشید باد درهای چمن بر روی گلبویان گشاد
3 سرو ما بر کرد ناگه سر ز صحن بوستان پیش او هر جا درختی بود بر پا ایستاد
4 گل حکایت کرد و سرو از نازکی و لطف بار آب گریان آمد و در پای این و آن فتاد
1 مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت
2 بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست چندان کشید ناله که آواز او گرفت
3 از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد در هر گه که پای بوس توأم آرزو گرفت
4 زاهد به صحبت نو پر رندان درد نوش آن روز بار یافت که بر سر سبو گرفت
1 آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند
2 گر کام اوست ریختن خون عاشقان آن به که کامش از دل شیدا روا کنند
3 بیهوده رنج می برد از دست ما طبیب این درد عشق نیست که آن را دوا کنند
4 ما را نظر به روی تو بر خط خال نیست صاحبدلان نظارة صنع خدا کنند
1 ای گل نو ز توام بوی کسی میآید در دلم تازه غم روی کسی میآید
2 بر تو ای سرو لب جوی چو میافتد چشم بادم از قامت دلجوی کسی میآید
3 وقت طاعت چو نظر میفکنم بر محراب پیش چشمم خم ابروی کسی میآید
4 برای نافه چین درد سر خود که مرا نکهت غالیه از بوی کسی میآید
1 چرا نسیم صبا خاک پاش میسپرد چه دیدهاست برو زیر پا نمینگرد
2 از سایه مگس آن رخ چو میبرد آزار بپوش گو لب شیرین کز آن طرف نپرد
3 ز ضعف گشت خیالی بد آن هوس تن من که باد یک سحر آنجا خیال من ببرد
4 زیر پا چو شکستی دلم برید ز جان هر آبگینه که در پای بشکنی ببرد