آثار کمال خجندی

صفحه 40 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد خواهم از بخت که روزم همگی شب باشد

2 گه گه از حسرت آن لب که بوسم لب جام جامم از خون دل و دیده لبالب باشد

3 گر شفا خواهد از آن لب دل بیمار مرنج هرزه گوید همه آن خسته که در تب باشد

4 بر رخ از دود دل ماست مرکب خط بار گر نداند دگری جهل مرکب باشد

1 چو آن شاخ گل از بستان بر آمد زهر شاخی گلی از پا درآمد

2 چنان پر شد زچشمت چشم نرگس بازار س که آب خجلتش از سر بر آمد

3 زدی لاف نهال گل به آن سرو گل تو یک ورق زآن دفتر آمد

4 فرو رفتم به حیرت زآن رخ و زلف که چون از لاله سبزه بر سر آمد

1 ذکر مه کردم شبی روی توام آمد باد شب کردم به دل با سر زلفت فتاد

2 به یاد گر نمایی با دو دال زلف قد چون الف هر کجا در عشق مظلومیست یابد از تو داد

3 دور بادا از دو زلفت دست ما سوداییان یا کسی انگشت بر حرف تو نتواند نهاد

4 گفته بودی چون کنی یادم شود درد تو کم تا چنین کردیم گفتی آن زیادت شد زیاد

1 من بر سر آن کر بچه کارم همه دانند در سر هوس روی که دارم همه دانند

2 رانی چو سگم از در و گونی که بکن عقو تا حشر من این در نگذارم همه دانند

3 گر آه من آن سرو نداند که بلند است مرغان چمن ناله زارم همه دانند

4 گیرم که به خون زخم بپوشم ز طبیبان از ناله دل و جان نگارم همه دانند

1 حلقه پیش رخ از طره آن به واشد آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد

2 گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل گه بخنده نمک و گه بسخن حلوا شد

3 هر که مهر لب او برد بخوبش از خاکش خارهائی که بر آمد همگی خرما شد

4 کور شد چون برخم خاک درت دید رقیب تونیا رفت به چشمش ز چه نابینا شد

1 عکس رویت چون فتد در آب آب از خود رود گر فشانی زلف مشکین مشک ناب از خود رود

2 باد حاجت نیست کز رویت بر اندازد نقاب با تو چون خود روبرو آبد نقاب از خود رود

3 آستین افشان در آگه گه به خوبان در سماع تا در آبد مه به چرخ و آفتاب از خود رود

4 اشک من در خوشاب است آن لب خاموش لعل لعل چون گویا کتی در خوشاب از خود رود

1 رخی چنین که تو داری کدام مو دارد خدا همیشه ز چشم بدت نگه دارد

2 بکش نخست مرا گر گه محبت تست که بنده از همه بسیار تر گنه دارد

3 غلام آن سگ کویم که چون شناخت مرا بر آستان تو کمتر ز خاک ره دارد

4 به چین زلف سیه چشمت آهوی ختن است که بر کنار گل و سبزه خوابگاه دارد

1 چشمش را عقل و مبه و جان زد این دزد هزار کاروان زد

2 هر نیر بلا که سوی دلها از غمزه کشید بر نشان زد

3 خاک در او چو دیده دریافت اشک آمد و سر بر آستان زد

4 مه کرد شبی طواف آن گوی صد چرخ دگر به ذوق آن زد

1 گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد

2 کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد

3 مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد کجا مشغول جانان را تمنای دگر باشد

4 دل اهل نظر مشکن بر افشان زلف مشکین را تسلسل چون روا داری که در دور قمر باشد

1 دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود

2 مجلس خوش و دل جمع و مرتب همه اسباب ازعیش به یاد تو چگویم که چها بود ت

3 در کلبه ما محنت هر روزه شب دوش شریف نفرمود ندانم که کجا بود

4 من در عجب آن لحظه ز تشریف خیالت کان پایه نه در خورد من بی سرو پا بود

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی