آثار کمال خجندی

صفحه 43 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 مائیم دل و دین به تو در باخته ای چند دور از در تو خانه برانداختهای چند

2 ای دانه دز فیمت خود دان و میامیز با مشت کی قدر نو نشناخته ای چند

3 در آتش و آبند گروهی ز تو چون شمع تا چند جفا بر تن بگداختهای چند

4 جان بر تو شانیده روان نقد روان نیز گنجینه معنی به نو درباخته ای چند

1 چشم خوشت آندم که سر از خواب برآورد مستم بوی گوشه محراب برآورد

2 بنمود سر زلف تورو از طرف بام از غیرت آن ماه فلک تاب برآورد

3 گلبرگ رخت شمع لطافت چو برافروخت دود از جگر لاله سپر آب بر آورد

4 منسوخ شد از لعل نو افسانه شیرین آن روز که شور از شکر ناب برآورد

1 صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد شد کهن بالای خمها خرقه اش تا کی بپوشد

2 دلق و سجاده نهاده دم بدم در رهن باده باز در بازار دعوی پارسائیها فروشد

3 من ز شوق گلرخان نالم نه از جور رقیبان گر چه خارش دل خراشد بلبل از مستی خروشد

4 بر رخش چون دیده بنهادم سرشک آمد بجوشش آب گرمی مینهم بالای آتش چون بجوشد

1 خانه دیده ز دیدار تو روشن باشد بیت احزان من از روی تو گلشن باشد

2 سرو هر چند سرافراز بود در بستان پیش بالای بلند تو فروتن باشد

3 آن همه درد کز آئینه رویت برخاست اثر آه من سوخته خرمن باشد

4 نبرم تا به قیامت به زبان نام بهشت اگرم خاک سر کوی تو مسکن باشد

1 غبار خاک در او چو در خیال آرید به نور چشم خود آن نونیا میازارید

2 گلی که در چمن آرد نسیم پیرهنش چو باد دامن آن گل ز دست بگذارید

3 گر از خیال نبش نیست دیده را رنگی ز نوک هر مژه هنگام گریه خون بارید

4 اگر چه شت شمردید عقد آن سر زلف بدلکشی رخ او کم ز زلف مشمارید

1 از برگ گل که نسیم عبیر می‌آید نسیم اوست از آن دل‌پذیر می‌آید

2 حدیث کوثرم از یاد می‌رود به بهشت چو نقش روی و لبش در ضمیر می‌آید

3 برپخت خون عزیزان عجب‌تر آنکه هنوز از خردی از دهنش بوی شیر می‌آید

4 ندیدم آن رخ و از غم شدم بر آن در پیر جوان همی‌رود آنجا و پیر می‌آید

1 دل من بیئو دگر دیده بینا چه کند دیده بی منظر خوب تو نماشا چه کند

2 زان لبمه می ندهد دل که نظر بر گیرم چشم صوفی نشود سیر ز حلوا چه کند

3 داغ و دردی که رسه از تو مرا حق دل است دل حق خود نکند از تو تقاضا چه کند

4 عاشق از شوق جمال تو چو گل جامه جان حالیا کرد بصد پاره دگر تا چه کند

1 گر ترا از ستم و جور خدا توبه دهد زاهد شهر زعشق تو مرا توبه دهد

2 پارسا کز به شاهه به دهان آره آب دیگری را زمی و نقل چرا توبه دهد

3 زاهد آن نیست که از دست گذارد نسبیع مگرش همت رندی ز ریا توبه دهد

4 بخشش پیر مغان بنگر و شرب صوفی که صراحی می و سنج به ما توبه دهد

1 چشم توام به غمزهٔ خونخوار می‌کشد آن خونبها بود که دگربار می‌کشد

2 ترسم کشند از حسدم بار و هم‌نشین گر گویم این به کس که مرا بار می‌کشد

3 آن قامت چو تیر و دو ابروی چون کمان پیوسته می‌کشد دل و هموار می‌کشد

4 در انتظار کشتن خود تا به کی چو شمع می‌سوزدم چو عاقبت کار می‌کشد

1 سرو سهی در بوستان چندانکه بالا می‌کشد پیش قد و بالای او از سرکشی پا می‌کشد

2 گر دوستان را می‌کشد خاطر به باغ و بوستان هرجا که باشد بوی تو ما را دل آنجا می‌کشد

3 پیش رخ تو می‌کشد خط دانه دل‌های ما چندین هزاران دانه را موری به تنها می‌کشد

4 ننوشت کس در مکتبی بالاتر از باقوت خط بالای با قوت او خطی بنگر چه زیبا می‌کشد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی