آثار کمال خجندی

صفحه 46 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 غنچه از رشک دهان نو دهان گرد آورد سوسن از تر سخنی تو دهان گرد آورد

2 خواست اندیشه برد را به میان و بدهانت تنگ و باریک رهی دید عنان گرد آورد

3 رویت آورد خطی گرد که شدانده جان از کجا روی تو این انده جان گرد آورد

4 تا که عطار چمن لخلخة زلف تو دید طبله در بیست و همه رخت دکان گرد آورد

1 ز مستی چشم او هرگز به حال ما نمی‌افتد به هر جانی بیفتد مست و او قطعا نمی‌افتد

2 چو خاک ره شوم زین پس من و سودای زلف او که خاک راه را در سر جز این سودا نمی‌افتد

3 به کویت رند دُردی‌کش سبو بر سر برآید خوش چه می‌ها در سر است او را عجب کز پا نمی‌افتد

4 به روز صید هر تیری که اندازی و گردد گم بیا آن در دل ما جو که دیگر جا نمی‌افتد

1 مریض عشق بتان را بر طبیب نباشد باتفاق طبیبی به از حبیب نباشد

2 امید هست که بار از درم چو بخت در آبد اگر چنانچه بد آموزی رقیب نباشد

3 ز ناله های حزیثم مترس و روی مپوشان که این معامله گل را به عندلیب نباشد

4 تو در زمانه غریبی بلطف و بنده نوازی گر التفات غریبان کئی غریب نباشد

1 رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید مراد است که حاسد نمی تواند دید

2 دگر به صومعه خلوت نشین کجا بیند مرا که بی می و شاهد نمی تواند دید

3 بگردن تو نخواهم که بینم آن نسبیح که رند شکل مقلد نمی تواند دید

4 کسی که گوشه محراب ابرونی دیدست دگر کسیش به مسجد نمی تواند دید

1 سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد

2 رقیب از حد برون پای از حد خود می نهد بیرون مبادا دامن دولت که در دست گدا افتد

3 به چین زلفت ار گفتم حدیث مشک معذورم پریشان گوی را اکثر سخنهای خطا افتد

4 فلک را با همه کوشش که سال و ماه بنماید چنین ماهی نپندارم که اندر سالها افتد

1 خبری ز هیچ قاصد زه دیار من نیامد چه سیاه نامه بیکی که ز یار من نیامد

2 از ازل که رفت قسمت غم و شادی ای به هر کس غم بار جز نصیبه دل زار من نیامد

3 همه روز بر رخ از گریه چه سود در غلطان که شب آن دری که غلط بکنار من نیامد

4 بشمار زلف گفتم ز لب تو بوسه گیرم چکنم که عقد زلفت بشمار من نیامد

1 روی تو دیدم سخنم روی داد از آینه طوطی به سخن در فتاد

2 صوفیم و معتقد نیکوان کیست چو من صوفی نیک اعتقاد

3 خانه چشمم که خیالت دروست جز به تماشای تو روشن مباد

4 از آمدنت رفت خبر در چمن سرو روان جست و به پا ایستاد

1 دگر گفتی نجویم بر تو بیداد مبارک مرد و آنگه کردی آزاد

2 چه منت باشد از میاد بیرحم که پای مرغ بسمل کرده بگشاد

3 چه حاصل زآنکه شیرین از لب خویش پس از کشتن دهد حلوای فرهاد

4 فراموشم نخواهی شد چو الحمد در آن دم که به تکبیر آوری باد

1 دوشم دل از غم تو بر آتش همی‌تپید وز دیده با خیال لبت آب می‌چکید

2 زآن لب چو می‌شنید حدیثی دل کباب می‌سوخت چون نمک به جراحت همی‌رسید

3 در پیش می‌فکند سر خود قتیل عشق از شر این گناه کز آن تیغ می‌برید

4 ناکرده سر قلم سر زلفت کجا کشیم دال است زلف تو نتوان بی‌قلم کشید

1 گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد

2 پارسایان که نظر از همه می پوشیدند چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد

3 تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی ای با خرقة ازرق که بمی گلگون شد

4 ما چو شمعیم که از سر زنش دشمن و دوست سوز ما کم نشد و آتش دل افزون شد

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی