آثار کمال خجندی

صفحه 49 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 صبا ز دوست پیامی بسوی ما آورد بهمدمان کهن دوستی به جا آورد

2 رسید باد مسیحا دم ای دل بیم بر آر سرکه طبیب آمد و دوا آورد

3 نه من ز گرد رهش دل به باد دادم و بس که باد مشک ختن هم ازین هوا آورد

4 برای چشم ضعیف رمد گرفته ما ز خاک مقدم محبوب توتیا آورد

1 عید می آید و مردم مه نو میطلبند دید ها طاق خم ابروی او میطلبند

2 شب قدر و به عیدی که کم آبد بنظر همه در طرة آن سلسله مو میطلبند

3 هر طرف سرو قدان چون علم عید روان جای در عید گاه آن سر کو میطلبند

4 روی در قبله بثان کرده ز ابر و محراب حاجت خود همه از آن روی نکو می طلبند

1 چشم تو که آرام دل خلق جهان برد سحری است که از سیمبران نقد روان برد

2 زلف تو که روز سهم در نظر آورد هوش از سرو آرام و قرار از دل و جان برد

3 بالای ترا دل بگمان سرو سهی خواند احسنت زهی دل که چنین راست گمان برد

4 بر لعل لبت جان ز سر شرق فشاندن سهل است ولی زیره به کرمان نتوان برد

1 عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند عاقلانه بیخبر و بیخبران هشیارند

2 خفته صبح ازل رفت پس پرده خواب تا شبانگاه ابه زنده دلان بیدارند

3 موسی از طور تجلی ار نی گفت و گذشت همچنان اهل نظر منتظر دیدارند

4 ز آفتاب رخت آنها که نمودند طلوع گاه مستغرق نورند و گهی در نارند

1 عرفات عشق بازان سر کوی بار باشد بعلطواف کعبه زین در نروم که عار باشد

2 چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی بصفا و مروه ای دل دگرت چه کار باشد

3 قدمی ز خود برون نه بریاض عشق کآنجا نه صداغ نفحه گل نه جفای خار باشد

4 به معارج اناالحق نرسی ز پای منبر که سری است جای این سر که سزای دار باشد

1 گر دم زنم بی روی او شرم آیدم از روی خود عاشق بجوید زندگی بی صحبت دلجوی خود

2 من جانه می کندم زغم آن لب زمن می خواست جان فرهاد میزد نیشه ها بر سنگ و شیرین سوی خود

3 با ماه گفتم این همه حسن از کجا آورده ای گفتا ز خاک کوی او مالیده ام بر روی خود

4 گفتنی سر یک موی من هر دو جهان دارد بها دیدی که هم نشناختی مقدار تار موی خود

1 ز ماهتاب جمالت ز ماه تاب رود چه جای ماه سخن هم در آفتاب رود

2 تو آن دری که از پیش نظر اگر بروی مرا ز دیده گریان در خوشاب رود

3 مکن به خونه دلم چشم سرخ زآنکه کسی طمع نکرد به خوتی که از کباب رود

4 بحسرتت نگرم سوی گل ولی به سراب ز جان تشنه کجا آرزوی آب رود

1 دل من بار جنایه تو نه تنها بکشد داغ جور و ستمت هر دو به یک جا بکشد

2 جان به یک سر نکند با سر شمشیر تو قطع که چو زلفت بقدمهای تو سرها بکشد

3 خوش بود تیر تو بر سینه ولی آن خوش نیست که کماندار تو باز آبدش از ما بکشد

4 نرسد بر نو به چارده بر گوشه بام گر ز خورشید رخی سر به ثریا بکشد

1 گرمه به زمین باشد آن زهره جبین باشد دوری طلبد از ماه نیز چنین باشد

2 نتوان طلب بوسی کرد از لب خندانش حلوا نتوان خوردن هرگه نمکین باشد

3 بی ذکر دی نبود از باد دهانش دل تا در خم ابرویش دله گوشه نشین باشد

4 زین خاک درم بادا رخ دور اگر روئی چون روی من خاکی در روی زمین باشد

1 را گشودند بار بر ببندید خویشتن زیر بار مپسندید

2 این جهان درد خورد دندانیست وارهیدید از او چو بر کندید

3 برگ ریزان عمر شد نزدیک خیره خیره چو گل چه میخندید

4 شاخ پی میوه گر همه طوبیست ببریدش به میوه پیوندید

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی