آثار کمال خجندی

صفحه 25 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 میل دلم بروی تو هر دم زیادت است وین حد دوستی و کمال ارادت است

2 هر بامداد روی نو د بدن به فال نیک ما را دلیل خبر و نشان سعادت است

3 تو آفتاب عالم هستی و جان ما دایم ژنیش روی تو در استعادت است

4 خوش خاطرم ز درد تو از بهر مصلحت گر ناله میکنم غرض من عبادت است

1 به خال لب خط سبزت قرابتی دارد لب تو از دم عیسی نیابتی دارد

2 مگر محزر اشکم که ساخت سرخیها به لوح چهره خیال کتابتی دارد

3 شب فراق تو تیره است و من از آن به هراس شبی که ماه ندارد مهابتی دارد

4 چو پهلوی رخت افتم نیاز بوسه کتم دعای صبح، امید اجابتی دارد

1 لعل جان بخشت ز جان ناز کتراست قدت از سرو روان ناز کتراست

2 برگ گل چندانکه دارد نازکی خاطر بلبل از آن ناز کتراست

3 آمدن هر دم به ناز و رفتنت از نسیم جان فشان ناز کتراست

4 الحق از سر رشته باریک و هم از بریشم آن میان ناز کتراست

1 آنکه هرگز سوی من چشم رضائی نگشاد یارب از چشم بد خلق گزندش مرساد

2 مرحبانی طعم بود ازو در همه عمر سعی بسیار نمودم ولی دست نداد

3 سالها رفت که خالی نیم از یاد کسی که نباید همه عمرش ز من دلشده باد

4 آید آن روز که خواهد لب شیرین ای دل عذر آن داغ که بر سینه فرهاد نهاد

1 یار نزدیک آمد و از خویش ما را دور ساخت پرتو نور تجلی سایه ها را نور ساخت

2 ذره را گفتم تو خاکی این چه نام و شهرت است گفت عشق آفتابم اینچنین مشهور ساخت

3 ظاهر و پنهان از آن کز دهان و چشم خویش گه چو نرگس مست و گه چون غنچه ام مستور ساخت

4 عقل گفتا خان و مانت باز ویران کرد عشق گفتم ای نادان چه ویران این زمان معمور ساخت

1 باز عید آمد و لبها ز طرب خندان شد شادی عید پدیدار تو صد چندان شد

2 ماه در عید نپوشدرخ و باشد پیدا پرده برگیر که دیگر نتوان پنهان شد

3 ابرویت داد به مردم ز مه عید نشان همه را چشم به نظاره او حیران شد

4 هر که دیدت چو مه عید شب از گوشه بام مست چون چشم تو در خانه خود غلطان شد

1 چشمت به سعی غمزه در فتنه باز کرد زلفت به ظلم دست تطاول دراز کرد

2 محمود را چه جرم که شد پای بند عشق آن فتنه ها همه سر زلف ایاز کرد

3 گویند ناز پر بېرة مهر و عشق من شد بیشتر بروی تو چندان که ناز کرد

4 من در زمانه پایه و قدری نداشتم سودای قامت تو مرا سرفراز کرد

1 به خانه ای که چنین میهمان فرود آید همای سدره در آن آشیان فرود آید

2 زمی سعادت و طالع که او شبی چون ماه به کلبة من بی خان و مان فرود آید

3 از تشنگی دل و جان بر چه زنخدانش گه این زچاه برآید که آن فرود آید

4 به چشم نرگس اگر سرو بیند آن رخسار کجا سرش به گل بوستان فرود آید

1 لبت را هر که چون شگر مزیده است یقین میدان که عمرش پر مزید است

2 نه بیند تلخی جان کندن آن کس که لعل جانفزایت را گزید است

3 نرنجم از تو گر تابی ز من روی که از خورشید دایم این سزید است

4 نخواهم دید من روی صبا را ازین غیرت که در کویت وزید است

1 ما به کفر زلف او داریم ایمانی درست بابت پیمان شکن عهدی و پیمانی درست

2 گر چه چشم می گویدم جویم دلت لیکن که یافت قول مستی راست عهد نامسلمانی درست

3 عهدها بندد که سازم عاقبت دل با تو راست راست گویم این سخن هم نیست چندانی درست

4 بر زبانها نا گذشت آن لب رقیب جنگجوی در دهان عاشقان نگذشت دندانی درست

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی