اگر آن غمزه خواهد ز ترکان از کمال خجندی غزل 288
1. اگر آن غمزه خواهد ز ترکان خراج
چو زلفته بگردن بیارند باج
1. اگر آن غمزه خواهد ز ترکان خراج
چو زلفته بگردن بیارند باج
1. چو شمع روز بر افروخت از نسیم صباح
بریز باده گلگون در آبگون اقداح
1. خطت که بر خط یاقوت بنهم ترجیح
نوشته اند بران لعل لب که انت ملیح
1. ز من که عاشق و رندم مجری زهد و صلاح
که روز مستم و شب هم زهی صباح و رواح
1. ای صبا چند روی بر د جانان گستاخ
در شب تار بر آن زلف پریشان گستاخ
1. آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود
در من آتش زد و آورد به روی این همه دود
1. آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند
از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند
1. آن جگر گوشه ز خون دل ما بس نکند
مست شد چشمش ازین باده چرا بس نکند
1. آنچه تو داری به حسن ماه ندارد
جاء و جمال تو پادشاه ندارد
1. آنرا که بر زبان صفت روی او رود
در هر سخن ز خود رود اما نکر رود
1. آن سرو قد نگر که چه آزاد میرود
وآن غمگسار بین که چه دلشاد میرود
1. آن سرو ناز رفت بگلشن نظر کنید
در باغ گل برآمد و سوسن نظر کنید