آثار کمال خجندی

صفحه 23 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 چشم مسلمان کش تو کافر مست است هندوی زلف تو آفتاب پرست است

2 دل که ز دستم برفت و با تو در افتاد زود بیفتد ز با چو رفته ز دست است

3 زلف تو در چشم ما بی تدش صید زانکه به دریا فکنده این همه شست است

4 باد به گلزار زانک بوی نو آورد شاخ گل تازه را همیشه شکست است

1 درد تو به از دواست ای دوست اندوه تو جانفزاست ای دوست

2 دریوزه گر در تو از تو جز درد و بلا نخواست ای دوست

3 با آنکه ز مفلسی ندارم چیزی که ترا سزاست ای دوست

4 پیش نو نهم دو چشم روشن گریم نظر مناست ای دوست

1 بنفشه دسته بر ارغوان است گرت بر لاله سنبل سایه بان است

2 لب است آن یا عقیق آن درج یاقوت که در وی لؤلؤ لالا نهان است

3 هلات ابروی و خورشید طلعت عذارت ماه و قد سرو روان است

4 دلم زلف پریشانت چو بربود مرا آشفتگی کار از آن است

1 در گلستانها تماشائی به از روی تو نیست در بهشت عدن جائی خوشتر از کوی تو نیست

2 بامدادان از پشیمانی بماند در خمار هر که امروزش چو نرگس مستی از بوی تو نیست

3 همچو اشک زاهدان خواهند زد بر روی او طاعت هر کس که محرابش ز ابروی تو نیست

4 ما به صد جان بوی آن زلف از صبا چون میخریم چون به دست ما بهای یک سر موی تو نیست

1 سرو ما را قد و بالایی خوش است دیدن آن گل تماشایی خوش است

2 تا رخش بینیم گو بالا نمای از آنکه به دیدن به بالایی خوش است

3 از سر ما پای او شد کوفته کوفتن صوفی چنین پایی خوش است

4 سری لب چشمش اشارت می کند کآنچه بادامی است حلوایی خوش است

1 به چین زلف تو کان رشک صورت چین است از وقت شیر مزیدن لب نو شیرین است

2 دمی ز دیده پرخون نمی شوی بیرون بدان سبب که تو طفلی و خانه رنگین است

3 دگر فوس کنانم مگو که زان توأم که سوختم ز دروغ تو راستی این است

4 از مهر کرد و وفا نوبه آن دل سنگین چگونه توبه او بشکنم که سنگین است

1 ما بی به روی تو آهم ز ثریا بگذشت بسیاری دیده دریا شد و هر قطره ز دریا بگذشت

2 گرچه در مجمع دل درد بود صدرنشین ناله چون برتر ازو بود به بالا بگذشت

3 گر صبا آمد و بوی تو ز ما داشت دریغ شاکریم از تو به هر حال که بر ما بگذشت

4 چمن جان مرا غنچه شادی بشکفت تا خیال دهنت در دل شیدا بگذشت

1 غم عشق را هیچ تدبیر نیست بجز وصل و آنچز به تقدیر نیست

2 به قتل محبان فا مانع است و گر نه ز محبوب تقصیر نیست

3 گرفتم که بر دل زدی ناوکم دریغیت هیچ آخر از تیر نیست

4 رها کن سر زلف در دست دل که دیوانه را به ز زنجیر نیست

1 عجب آن دلبر جادو کجا رفت ازین سو دل ربود آن سو کجا رفت

2 امید از ما سگان کو چو آهو نیابد کس، پی اش آه او کجا رفت

3 به ره گوئی به گنجی مار رفتست چنین در پاکشان گیسو کجا رفت

4 دل و عقلت نبردم گوید و جان بلی هست این یکی آن در کجا رفت

1 درآمد از در ارباب خرقه ناگه دوست برآمد از دل درویش خسته الله دوست

2 چو آفتاب نشست و چراغ ها افروخت درون خلوت دلها به روی چون مه دوست

3 به رهگذار دل و دیده سیلهاست ز خون چگونه بگذرد ای دوستان برین ره دوست

4 گرت ز ذوق درونی نهفته حالت هاست گمان مبر که ز خال تو نیست اگه دوست

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی