هر که در عالم کم از یک لحظه از کمال خجندی غزل 276
1. هر که در عالم کم از یک لحظه دور از بار زیست
کرد نقد زندگانی شایع اره پسیار زیست
1. هر که در عالم کم از یک لحظه دور از بار زیست
کرد نقد زندگانی شایع اره پسیار زیست
1. هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست
گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست
1. هرگز به درد دوست دل ما ز جا نرفت
رنجور عشق او سوی دارالشفا نرفت
1. هرگز ز جان من غم سودای او نرفت
وز خاطر شک تمنای او نرفت
1. هزار شکر که آن چشم پر خمارم کشت
وگرنه حسرت آن خواست زار زارم کشت
1. هوس بار گر آزار دل افگار است
نخورد غم دل انگار که با آن یار است
1. هیچ عقل خرده بین نقش دهانت در نیافت
در میان ما کی روز میانت در نیافت
1. یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت
نیک گفتی نیک پیش آ، تا ببوسم آن دهانت
1. بار از ستیزه کینه باران بجد گرفت
آزار ریش په نگاران بجد گرفت
1. بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است
شور او در سرو سوز غم او در جان است
1. یار نزدیک آمد و از خویش ما را دور ساخت
پرتو نور تجلی سایه ها را نور ساخت
1. دل که شد زآن زلف سودایی مزاج
نیستش غیر از تو معجون علاج