1 رخسار دلفروزت خورشید بیزوال است پیداست مه که پنهان از شرم آن جمال است
2 آن رغ کشیده دامی گرد قمر که زلف است وآن لب نهاده داغی بر جان ما که خال است
3 زینسان که چون میانت شد جسم ما خیالی اکنون امید وصلی ما را به آن خیال است
4 چون زلف و عارض تو دور و تسلسل آمد آن هر دو گر به بینند اهل نظر محال است
1 گر کشندم به غمزه چشمانت نیست ک دین عشق تاوانت
2 بر دلم آمدست تیر تو حیف که جراحت کشید پیکانت
3 به آب حیات تر نکنند تشنگان چه زنخدانت
4 سرو اگر در چمن کشد میدان نیست در حسن مرد میدانت
1 غارت چشم تو ما را مفلس و بیچاره ساخت مؤمنانرا کافری از خان و مان آواره ساخت
2 از لب شیرین تراش بوس کردی کوه کن گر توانستی دل بی رحم او را چاره ساخت
3 هر چه خورد آن نوش لب خون دل فرهاد بود حوض شیرش چون زچشم خون فشان فراره ساخت
4 واعظ گریان چه می سازند مردم منبرت طفلی و در گریه می باید ترا گهواره ساخت
1 گر زاهد کم خواره محبت نچشیده است خونابه نخوردست و ریاضت نکشیده است
2 بر سینه ندارد اثر زخمی از آن تیغ این نیز دلیل است که از خود نبریده است
3 بیش از ترشی بخشی ازین خوان نرسیدش زان روی که غورهست و به حلوه نرسیده است
4 گوید که خدا بینم از آن روی به پرسید گر گفت بدیدم به خدا هیچ ندیده است
1 باز عقلم برد از سر کاکل مشکین دوست بست بر دل بند دیگر کا کل مشکین دوست
2 در دلاویژی و دلبندی سر یک موی نیست از کمند زلف کمتر کاکل مشکین دوست
3 گر نه شمشادست کز باد صبا در تاب رفت از چه پیچد بر صنوبر کاکل مشکین دوست
4 چون قبای غنچه و پیراهن گل بر تنش کرده پوششها معطر کاکل مشکین دوست
1 غمت دارم مرا شادی همین است از بختم جای آزادی همین است
2 ز بیدادت خراب آباد شد دل درین ویرانه آبادی همین است
3 دگر بیداد نکنم بر تو گفتی مرا داد از نو بیدادی همین است
4 ترا در دل ز ما گفتی چه شادی است غلام تست دل شادی همین است
1 تا خیالت را دلمه منزلگه است از مه تو منزل من پر مه است
2 گر لبت بوسم ز بسمل چاره نیست کافتتاح ملح از بسم الله است
3 یک شبی با ما نشین کز دور عمر یک شبی ماندست و آن هم کوته است
4 محنت هجر تو ساعت ساعت است دولت وصل تو ناگه ناگه است
1 گر عشق تو داغ جان گذار است صد شکر که داغ دلنواز است
2 گر درد تو بار صحبت ماست غم نیز ز محرمان راز است
3 دل کم نکند نیازمندی سرمایة عاشقان نیازاست
4 محمود مگر به مرگ خود مرد کو کشته غمزه باز است
1 کاف کفر ما ز طاها بر ترست قاف عشق از کاف پاها برترست
2 عشق اگر زان لب دهد دشنام زهر عزت این از دعاها برترست
3 بر زبان عاشقان کفری که رفت از محامد وز ثناها برترست
4 اقتدا بر آن قد و قامت بکن کز نماز این اقتداها برترست
1 عشق در طینت دلها نمک است شور عاشق رسما تا سمک است
2 پر پر از عشق به بال ملکی که اولی اجنحه وصف ملک است
3 نقد قلب و سرة عالم را عشق صراف و محبت محک است
4 زاهد حاسد ازین راه بروب که حسد در ره پاکان خسک است