آثار کمال خجندی

صفحه 19 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 گل شکفت و باز نو شد عشق ما بر روی دوست شاخ گل یارب چه می ماند به رنگ و بوی دوست

2 سنبل از تشویش باد آورده سر در پای سرو گوئیا زلف است سر بنهاده بر زانوی دوست

3 چشم نرگس در کرشمه سحرها خواهد نمود کو نظرها بافته است از غمزه جادوی دوست

4 چون نمی بیند نظیر روی او گل جز در آب بر لب جو می کند زآنروی جست وجوی دوست

1 خرابه دل من پر شد از محبت دوست مباد هیچ دلی خالی از مودت دوست

2 کدام دولت و فرصت نیافت هر که بیافت سعادت شرف وصل بار و صحبت دوست

3 اگرچه در خور او خدمتی نمی آید شویم معتکف آستان خدمت دوست

4 رسد بغایت همت چنانکه دلخواه است را از زبان و دست و دل من ز شکر نعمت دوست

1 عشق آئین پارسایان نیست سلطنت رسم بینوایان نیست

2 می به صوفی مده که آن صافی در خور حال هی صفایان نیست

3 مگر آن دل که برقرار خودست واقف از حال بیقراران نیست

4 یار بیگانه شد چنان امروز کش دگر بار آشنایان نیست

1 ترا در کوی جانان خانه ای هست به هر کوئی چو من دیوانه ای هست

2 بزن چوبش که دزدست آن سر زلف بدست ار نیست چوبت شانه ای هست

3 منور شد ز رویت دیده دل نیز کز آن به نور در هر خانه ای هست

4 نشان آنکه رویت خرمنم سوخت بر آن آتش ز خالت دانه ای هست

1 درد کز دل خاست درمانیش نیست خون که دلبر ریخت تاوانیش نیست

2 از لبت دورم چو مهجورم ز تو جان ندارد هر که جانانیش نیست

3 بی رخت شد چون دهانت عیش من تنگ عیش است آنکه بستانیش نیست

4 پیشه رندان پارسا طفل رهست لاجرم جز چشم گریانیش نیست

1 با چشم من این اشک روان را چه فتادست با جان من این سوز نهان را چه فتادست

2 گر خون رود از دل که کبابست عجب نیست این دیده خونابه چکان را چه فتادست

3 اگر تن به تب هجر به پا بسته چو شمع است با سوختن این رشته جان را چه فتادست

4 از پای گر افتم من دور از تو به راهم آن گیسوی در پای کشان را چه فتادست

1 دل به از وصل رخت در جان تمنایی نیافت دیده از دیدار تو خوشتر تماشایی نیافت

2 عقل در دور رخت چندان که هر جا کرد گشت چون سر زلفت سری خالی ز سودایی نیافت

3 چون زمان وصل رویت بود نازک فرصتی هیچ عاشق فرصت بوسیدن پایی نیافت

4 همچو نرگس مست عشق از صد قدح سرخوش نشد تا سر خود زیر پای سرو بالایی نیافت

1 شهید تیغ عشق آر بی گناه است به جنت جای ماه در پیشگاه است

2 ز عشق امروز هر کو سرخ رو نیست به محشر نامه اش فردا سیاه است

3 محب را روز محشر روز اجر است که هر عضویش بر دردی گواه است

4 شب ما می شود روشن به صد ماه شب عاشق سیاه از دود آه است

1 گل از پیراهنت بوئی شنیدست گریبان از برای آن دریده ست

2 چو دید اندر چمن دامن کشانت ز حسن و لطف خود دامن کشیده است

3 به نو بر فلک کم مینماید مگر از دور ابروی تو دیدهست

4 حدیثی از لبت هر کس که بنوشت زکلکش بر ورق سرخی چکیده ست

1 گر قصد خون ماست پس از دل ربودنت میباید آن رخ از پس برقع نمودنت

2 بیرون مشر ز دیده که با آن جمال و زیب زیبد درون خانه پس پرده بودنت

3 هر چند خوبتر شود از بستن انگبین شیرین ترست از آن به سخن لب گشودنت

4 گر دل شب فراق چنین ناله ها کشد ای دل کسی به خواب نه بینه غنودنت

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی