آثار کمال خجندی

صفحه 20 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دوستان بار من و دلبر و دلدار من اوست من دگر دوست ندارم بجز این مونس دوست

2 فکر بسیار چه حاجت در رخش چون دیدم گر بازم سر و گر نیز نظر هر دو نکوست

3 خوانده قصه طوبی که برآمده ز بهشت طوبی آن قامت دلجوی و بهشت آن سر کوست

4 همچو زلفش به سلاسل نتوان داشت نگاه هرکه را سلسله جنبان دل آن سلسله موست

1 دوستان گر کشت ما را دوست ما دانیم و دوست چون هلاک ما رضای اوست ما دانیم و دوست

2 گر نوازد ور گدازد جان ما کس را چه کار ور به جان دشمن شود با دوست ما دانیم و دوست

3 دیده گربان ما در پای هر سرو و گلی گر بجست و جوی او چون جوست ما دائیم و دوست

4 کس نداند از برای کیست رو بر خاک راه آنکه دایم بر سر آن کوست ما دانیم و دوست

1 دلم بدان که تو میخوانیش غلام خوش است که نام بندگی اینها برای نام خوش است

2 همیشه خواهم و پیوسته داغ بند گیت که پادشاهی و دولت علی الدوام خوش است

3 دگر به زلف تو خواهم ز جور غمزه گریخت که دور فتنه توجه به سوی شام خوش است

4 خوش آمدست نشستن به زلف و حال ترا بر همیشه مردم صیاد را به دام خوش است

1 ترا با من سر باری نماندست سر مهر و وفاداری نماندست

2 مرا امروز با تو خاطری نیز که بی موجب بیازاری نماندست

3 ندانم با که همرنگی گزیدی که در تو بونی از یاری نماندست

4 بروز آی ای شب هجران که دیگر چو شمعم ناب بیداری نماندست

1 ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت

2 تو طفل مکتب حسنی معلم تو دو چشم معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

3 فریب و مکر به غمزه چه میدهی تعلیم وشه گیر چه حاجت مزوری آموخت

4 کجا درست کنند اهل زهد تخته عشق که مشکل است به میمون دروگری آموخت

1 علم و تقوی سر به سر دعوی است معنی دیگر است مرد معنی دیگر و میدان دعوی دیگر است

2 عاشق ار آمد به کویش دینی و عقبی نخواست جانب طور آمدن مقصود موسی دیگر است

3 حسن مه رویان چه می ماند بروی یار من پرتو به دیگر و نور تجلی دیگر است

4 از درش تا روضه فرق است از زمین تا آسمان خاک این کو دیگر و فردوس اعلی دیگر است

1 عشق ورزیدن به جان نازنینان نازک است خامه این بیچاره را خود که جانان نازک است

2 ناز کیها مینماید آن میان یعنی به من زندگانی خواهی ار کردن بدین سان نازک است

3 یکدم بگذر ز عین مردمی بر چشم من زانکه بر آب روان سرو خرامان نازک است

4 گل ندارد پیش سرو سیم برهم نازکی گر چه می گویند گل را کز گیاهان نازک است

1 درد تو زمان زمان فزون است وین سوز درون ز حد برون است

2 عقل از هوس تو بی قرار است دل در طلب تو بی سکون است

3 با عشق نر هوشمندی ما آثار و علامت جنون است

4 در دست تو دل که خوانیش قلب خالیست سیه اگر نه خون است

1 بی درد دلی لذت درمان نتوان یافت تاجان ندهی صحبت جانان نتوان یافت

2 هر دل نبود جای غم عشق تو کان غم گنجیست که جز در دل ویران نتوان یافت

3 در دامن خاری بنشینیم چو گل نیست با درد بسازیم چو درمان نتوان یافت

4 تا چشم تو جادو بود و خشم نو کافر در روی زمین هیچ مسلمان نتوان یافت

1 عاشقم بر دلبری با کس چرا گویم که کیست تو کهای باری رقیبا تا ترا گویم که کیست

2 آنکه هوشم برد از تن نکهت پیراهنش گر بیاید باز با باد صبا گویم که کیست

3 چون ز روی خوب منعم می کنید ای زاهدان قبله و محراب خود کی با شما گویم که کیست

4 عاشق خود را چرا هر بار کوئی بیوفا گر نرنجد خاطر تو بی وفا گویم که کیست

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی