1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ، وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،
2 شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ، من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ.
1 * رندی دیدم نشسته بر خِنْگِ زمین، نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین،
2 نی حق، نه حقیقت، نه شریعت نه یقین، اندر دو جهان کرا بُوَد زَهرهٔ این؟
1 دنیا به مراد رانده گیر، آخِر چه؟ وین نامهٔ عمر خوانده گیر، آخِر چه؟
2 گیرم که به کامِ دل بماندی صد سال، صد سال دگر بمانده گیر، آخر چه؟
1 ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است، وین طارَمِ نُهْسپهرِ اَرْقَم هیچ است،
2 خوش باش که در نشیمنِ کَوْن و فَساد. وابستهٔ یک دمیم و آن هم هیچ است!
1 این چرخِ فلک که ما در او حیرانیم، فانوس خیال از او مثالی دانیم:
2 خورشیدْ چراغ دان و عالَم فانوس، ما چون صُوَریم کاندر او گَردانیم.
1 چون نیست زِ هرچه هست جُز باد به دست، چون هست زِ هرچه هست نُقصان و شکست،
2 انگار که هست، هرچه در عالَم نیست، پندار که نیست، هرچه در عالَم هست.