من که خاقانیم این مایه صفا یافته‌ام از خاقانی قطعه 300
1. من که خاقانیم این مایه صفا یافته‌ام
که به دل در حق بدخواه شدم نیکی خواه
گنج عمری داشتی خاقانیا از خاقانی قطعه 301
1. گنج عمری داشتی خاقانیا
کم کم از گنج تو گم شد آه آه
دبیر ما به صفت روبه است گوا دم او از خاقانی قطعه 302
1. دبیر ما به صفت روبه است گوا دم او
بلی هر آینه روباه را دم است گواه
ای بلخیک سقط چه فرستی به شهر ما از خاقانی قطعه 303
1. ای بلخیک سقط چه فرستی به شهر ما
چندین سقاطهٔ هوس افزای عقل کاه
دیده از کار جهان دربسته به از خاقانی قطعه 304
1. دیده از کار جهان دربسته به
راه همت زین و آن دربسته به
زهی عقد فرهنگیان را میانه از خاقانی قطعه 305
1. زهی عقد فرهنگیان را میانه
میان پیشت اصحاب فرهنگ بسته
راز دارم مرا ز دست مده از خاقانی قطعه 306
1. راز دارم مرا ز دست مده
بی‌خودان را به خودپرست مده
بر در خواجه از تظلم خلق از خاقانی قطعه 307
1. بر در خواجه از تظلم خلق
بشنو آن نالهٔ پراکنده
زهر است مرا غذای هر روزه از خاقانی قطعه 308
1. زهر است مرا غذای هر روزه
زین کاسهٔ سرنگون پیروزه
هرچه امن و فراغت است و کفاف از خاقانی قطعه 309
1. هرچه امن و فراغت است و کفاف
یافت خاقانی از جهان هر سه
ای چرخ لاجوردی بس بوالعجب نمائی از خاقانی قطعه 310
1. ای چرخ لاجوردی بس بوالعجب نمائی
کآیینهٔ خسان را زنگارها زدائی
تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را از خاقانی قطعه 311
1. تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را
در همه تبریز اندهکده‌ای بینم جای