خاقانیا ز نان طلبی از خاقانی شروانی قطعه 156
1. خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
کان حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند
1. خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
کان حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند
1. شب نباشد که آه خاقانی
فلک چنبری نمیشکند
1. تا به ارمن رسیدهام بر من
اهل ارمن روان میافشانند
1. هر که در قوم بردگ است امامش خوانند
هر که دل صید کند صاحب دامش خوانند
1. چون گشایند اهل همت دست خود
کهتران را پایبست خود کنند
1. دولت نو است و کار نو و کارکن نو است
مرد قیاس شاه نو از کارکن کنند
1. از بدان نیک ترس خاقانی
تا دل و دین تو تبه نکنند
1. چون به حد کوفه باز آیند حاج از بادیه
خلق یک فرسنگ استقبال خویشان میکنند
1. خاقانی اگرچه نیک اهلی
نااهلانت بدی نمایند
1. تارمویم به من نمود سپید
ز آن نمودن غمان من بفزود
1. رشتهٔ کژ داشتی در سر مگر خاقانیا
گر زمانه پای بندت ساخت ویحک داد بود
1. جوی دل رفته دار خاقانی
که آب دولت هنوز خواهد بود