از مرگ براهیم که علامهٔ از خاقانی شروانی قطعه 132
1. از مرگ براهیم که علامهٔ دین بود
دردا که علامات کرامات نگون شد
...
1. از مرگ براهیم که علامهٔ دین بود
دردا که علامات کرامات نگون شد
...
1. سپهر مکارم صفی کز صفاتش
کدورت نصیب روان عدو شد
...
1. وفا جستن از خلق خاقانیا بس
که جستن به اندازهٔ جهد باشد
...
1. نیت من نکوست در حق دوست
دوستان را نیت نکو باشد
...
1. خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست
چند از زبان نیافته سودی زیان کشد
...
1. پیشوای علما جامهٔ من
نز پی بیشی و پیشی پوشد
...
1. جهان را آه آه از دل برآمد
چو عزالدین بوعمران فروشد
...
1. چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی
که صبح فام شد از راه و شامگون آمد
...
1. خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد
هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد
...
1. گر به شروانم اهل دل میماند
در ضمیرم سفر نمیآمد
...
1. ای روح صفات اهرمن بند
وی نوک سنان آسمان رند
...
1. ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ
در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند
...