خدای داند معنی میان از خاقانی شروانی قطعه 144
1. خدای داند معنی میان نطفه نهادن
به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند
1. خدای داند معنی میان نطفه نهادن
به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند
1. هرکه را غره کرد دولت نیز
غدر آن دولتش هلاک رساند
1. دوات من ز برون جدول و درون دریاست
نهنگ و آب سیاهش عجب بدان ماند
1. منصب تدریس خون گوید از آنک
فر عز الدین بوعمران نماند
1. های خاقانی تو را جای شکر ریز است و شکر
گر دهانت را به آب زهرناک آکندهاند
1. خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
1. اندرین هفت هشت نه صدیق
مصطفی را به خواب دیدستند
1. شهر زوری گدا بود خاصه
کش به بغداد پرورش کردند
1. ای که هر دم ز تبت خلقت
صد شتر بار مشک در سفرند
1. همه عیباند زنان و آن همه را
نیک مردان به هنر برگیرند
1. همه هم شهریان خاقانی
با وی از کبر درنیامیزند
1. میسزد قبلهٔ خاقانی از آن
که صفات می پیوست کند